بررسي كيفيت زندگي و سلامت رواني در بيماران مبتلا به سكته مغزي بيمارستان شريعتي تهران در سال 89-1388

مقدمه و هدف: سكته مغزي يكي از عوامل مهم ايجاد كننده ناتواني طولاني مدت است كه مشكلات شخصي و اجتماعي متعددي را براي فرد و جامعه ايجاد مي نمايد. اين مشكل در بيشتر نقاط دنيا پس از سرطان و بيماري هاي قلبي، سومين عامل مرگ و مير مي‌باشد. هدف از انجام اين پژوهش، بررسي كيفيت زندگي و سلامت رواني در بيماران مبتلا به سكته مغزي در بيمارستان شريعتي تهران بوده است. مواد و روش ها: پژوهش حاضر يك مطالعه توصيفي است كه روي 146 نفر از بيماران مبتلا به سكته مغزي مراجعه كننده به بخش مغز و اعصاب بيمارستان شريعتي تهران در فاصله زماني بين دي ماه الي اسفند ماه 1388 با روش نمونه گيري تصادفي ساده انجام گرديده است. جهت گرد آوري داده ها از پرسشنامه هاي سلامت عمومي گلدبرگ وSF-36 استفاده شده است. در نهايت داده ها با استفاده از نرم افزار SPSSو آزمون هاي آماري رگرسيون گام به گام، تي، آنوواي يك طرفه و ضريب همبستگي تجزيه و تحليل شدند. يافته ها: بر اساس نتايج، كيفيت زندگي بيماران در يك سطح نيست و اكثريت بيماران داراي كيفيت زندگي در حد متوسط بودند. همچنين، كيفيت زندگي بيماران با جنس، سن، تحصيلات، شغل و درآمد ارتباط نداشت، اما با تاهل و افسردگي ارتباط داشت. سلامت روان هم تنها با تحصيلات و افسردگي رابطه مستقيم داشت. نتيجه گيري: كيفيت زندگي و سلامت روان بيماران مبتلا به سكته مغزي تحت تاثير قرار مي گيرد. بنابراين پيشنهاد مي شود بيماراني كه درجات بالاتري از ابتلا به افسردگي را نشان مي دهند، بايد بيشتر تحت حمايتهاي بازتواني خانواده و جامعه قرار گيرند.

Introduction & Objective: Brain stroke is one of the important factors causing long-term disability which creates various social and individual problems for a person and a society. This problem is the third cause of death after cancer and heart diseases in many parts of the world. The purpose of this research was to determine the quality of life and mental health in patients with brain stroke in Tehran Shariati Hospital. Materials & Methods: The present research was a cross-sectional descriptive study which performed on 146 patients with brain stroke referred to neurologic ward of Tehran Shariati Hospital. Patients recruited using simple randomization method from January until March 2009. For data collection we used a GHQ and SF-36 questionnaires. Data was analyzed by SPSS and statistics tests (Stepwise regression, t-test, one-way ANOVA and Coefficient correlation). Results: According to the results, quality of life of patients was not equal and most patients (73%) had an average quality of life. Also, life quality of patients was not related to gender, age, occupation, income and education but was associated with marital status and depression. Mental health just had a direct relationship with the education and depression. Conclusion: Regarding the findings of this research it is proposed that patients with higher level of depression should receive more support from the family and society. Keywords: Brain stroke, Mental health, Quality of life