شماره ركورد كنفرانس :
3830
عنوان مقاله :
تأثير آرايش تمريني و فراواني بازخورد بر يادگيري مهارت پرتاب از بالاي شانه كودكان مبتلا به اختلال هماهنگي رشدي: آزمون فرضيه نقطه چالش
پديدآورندگان :
جهانبازي زهرا jahanbazi_z@yahoo.com دانشكده تربيت بدني و علوم ورزشي دانشگاه شهيد چمران اهواز ؛ , شتاب بوشهري سيده ناهيد استاديار گروه رفتار حركتي، دانشگاه شهيد چمران اهواز ؛ , صائمي اسماعيل استاديار گروه رفتار حركتي، دانشگاه شهيد چمران اهواز ؛ , دوستان محمدرضا استاديار گروه رفتار حركتي، دانشگاه شهيد چمران اهواز؛
تعداد صفحه :
3
كليدواژه :
آرايش تمريني , فراواني بازخورد
سال انتشار :
1396
عنوان كنفرانس :
دومين همايش ملي كاربرد علوم ورزشي در سلامت
زبان مدرك :
فارسي
چكيده فارسي :
1- مقدمه: رشد حركتي فرآيندي است كه كودك طي آن الگوهاي حركتي و مهار¬هاي حركتي را فرا¬مي¬گيرد(1). لويزبولتون و كاتردود در سال 1994 بيان مي¬كنند كه رشد طبيعي كودكان از يك الگوي نسبتاً قابل پيش¬بيني تبعيت مي¬كند؛اما گاهي عواملي باعث مي¬شود كه در فرآيند رشدحركتي كودك مشكلاتي ايجاد شده و اين امرجريان طبيعي خود را طي نكرده و دچار اختلالاتي شود(2،3). يكي از اين اختلالات كه مهارت¬هاي حركتي درشت و ظريف و هماهنگي حركتي را درگير مي¬كند اختلال هماهنگي رشدي است، اين اختلال براي توصيف كودكاني به¬كار مي¬رود كه بدون وجود بيماري عصبي يا مشكلات خاص پزشكي مشكلاتي در اين حركات دارند اين مشكل در عملكرد تحصيلي و اجتماعي آن¬ها تأثيرمي¬گذارد(4). اين كودكان در انجام فعاليت¬هاي بدني خود دچار مشكل هستند و با نوعي ناكامي و شكست مواجه مي¬شوند. از اين¬رو بيش از يك قرن است كه محققان در پي شناسايي موقعيت¬هاي تمريني و فرآيندهايي هستند كه به افزايش عملكرد و تسهيل يادگيري حركتي منجر شود، احتمالاً اين موقعيت¬هاي تمريني براي يادگيري افراد داراي اختلال نيز مناسب باشد. در اين زمينه گواداگنولي و لي (2004) فرضيه¬اي باعنوان چارچوب نقطه چالش را مطرح كردند كه ميزان چالش و درگيري بهينه را براي يادگيري حركتي با توجه به عواملي مانند موقعيت تمرين، دشواري تكليف، سطح توانايي و مهارت آزمودني تعيين مي¬كند. طبق اين فرضيه يادگيري بيشينه زماني رخ مي¬دهد كه فرد با سطح چالش بهينه در طول تمرين مواجه شود(5). 2- روش شناسي: نمونه مطالعه 40 دانش¬آموز پسر DCD شهرستان اهواز بودند كه از طريق غربالگري با استفاده از پرسش-نامه رشدي ويلسون و سياهه مشاهده حركتي آموزگاران در اين مطالعه شبه تجربي با طرح پيش¬آزمون، پس¬آزمون، يادداري و انتقال شركت كردند. پس از اجراي پيش¬آزمون، شركت¬كنندگان در 4 گروه همگن با عنوان¬هاي (گروه آرايش تمريني تصادفي و بازخورد33%، آرايش تمرين تمرين تصادفي و بازخورد100%، آرايش تمرين مسدود و بازخورد 33%، آرايش تمرين مسدود و بازخورد100%) قرارگرفتند. تكليف آزمودني¬ها پرتاب كيسه شن 100 گرمي به سمت سيبل ترسيم شده روي زمين به مدت پنج جلسه( هرجلسه 3 بلوك 10 كوششي) بود. شيوه تمرين و ميزان ارائه بازخورد براساس نام¬گذاري آن¬ها انجام مي¬شد. داده¬ها از طريق آزمون كواريانس يكراهه، تحليل واريانس يكراهه، تي مستقل، پيگردي توكي و آزمون شاپيروويلك تحليل شدند. 3- يافته¬ها: نتايج در مرحله اكتساب برتري گروه تمريني مسدود نسبت به گروه تصادفي را نشان دادند، بين تواترهاي بازخوردي 100 و 33 درصد در اين مرحله تفاوت معناداري مشاهده نشد، اما در دو مرحله يادداري و انتقال گروه آرايش تمريني تصادفي با بازخورد 33 درصد عملكرد بهتري نسبت به سه گروه ديگر داشت. 4- بحث و نتيجه گيري: در آزمون اكتساب گروه تمريني مسدود عملكرد بهتري داشتند و اما در يادداري و انتقال گروه تمرين تصادفي بهتر عمل كردند، نتيجه حاضر حمايت كننده فرضيه بسط مي¬باشد. طبق اين فرضيه كه توسط شي و مورگان (1979) ارائه شد، تداخل ضمني منجر به بسط بازنمايي حافظه مهارت مي¬شود و تمرين تصادفي سبب شكل¬گيري حافظه¬اي اين مهارت به¬صورت همزمان مي¬شود كه اين شرايط به بسط بازنمايي حافظه كمك مي¬كند. بنابراين اين بخش از نتايج با يافته¬هاي شي و مورگان(1979)، لي و مگيل (1983)، لي و همكاران (1985) همخواني دارد( 23 ،13 ،7). اجراي بهتر گروه مسدود نسبت به گروه تصادفي به دليل نبود تكليف مداخله¬گر و اجراي بدون نياز به پردازش¬هاي جديد در گروه مسدود است. در بخش بررسي تأثير تواترهاي بازخورد بر ميزان يادگيري كودكان DCD، با وجود عدم تفاوت معنادار بين دو تواتر(100٪ و 33٪) بازخورد در مرحله اكتساب اما نتايج حاكي از برتري گروه بازخورد 33 درصد در مراحل يادداري و انتقال است، نتيجه حاضر تأييد كننده فرضيه هدايت سالموني و همكاران(1984) است. آن¬ها اظهار داشتند، علي¬رغم اين¬كه افزايش بازخورد به مانند راهنمايي بدني منجر به اصلاح حركت مي¬شود و فراگيرنده مي¬تواند خطا را به سرعت اصلاح كند، اما بازخورد افزوده به عصايي شبيه خواهد شد كه نوآموز براي اجرا به آن تكيه مي¬كند و زماني¬كه بازخورد حذف مي¬شود، اجرا ضعيف خواهد شد. از طرفي كودكان DCD تغييراتي را در الگوهاي فعاليت مغزي خود هنگام تمرين يك مهارت حركتي تجربه مي-كنند كه با الگوهاي مغزي كودكان سالم متفاوت است(9). اين كودكان نمي¬توانند به خوبي از مكانيسم¬هاي كنترلي در اصلاح همزمان خطا در حين حركت(شبيه كودكان طبيعي) استفاده كنند(16). به همين علت ممكن است بازخورد 100 درصد براي كودكان DCD همرا با بار شناختي بالا و نياز به فرايندهاي پردازش اطلاعات زياد باشد. در مورد بررسي اثر چارچوب نقطه چالش، گروه تمرين تصادفي با بازخورد 33٪ عملكرد بهتري داشتند كه اين نتيجه با چارچوب نقطه چالش كه بيان مي¬كند عوامل زيادي در رساندن فرد به چالش بهينه براي يادگيري بيشينه دخيل هستند همسو است، كه اين پژوهش با در نظرگرفتن سطح توانايي شركت¬كنندگان، برگذاري آزموني مطابق باسطح توانايي آن¬ها(دشواري مطلوب) و مقدار معين تمرين مطابق با نيازهاي اين كودكان از اين چارچوب و نظريه دشواري مطلوب حمايت مي¬كند. 5- نتيجه گيري: برنامه تمريني تصادفي با بازخورد افزوده 33 درصد (مبتني بر چارچوب ‎نقطه‎ چالش و ايجاد چالش بهينه) منجر به يادگيري بيشينه مهارت پرتابي كودكان DCD شد.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت