شماره ركورد كنفرانس :
3990
عنوان مقاله :
ويژگي هنردرماني در چيست؟
پديدآورندگان :
موسوي مهشيد فوق ليسانس هنردرماني از دانشكده پزشكي داروسازي دانشگاه لاساپينسا رم ايتاليا
تعداد صفحه :
3
كليدواژه :
نقش , هنر درماني , كودكي
سال انتشار :
1397
عنوان كنفرانس :
اولين كنگره بين المللي و پنجمين كنگره ملي آموزش و سلامت كودكان پيش از دبستان
زبان مدرك :
فارسي
چكيده فارسي :
در سالهاي اخير، در حوزۀ روان درماني و پزشگي توجه زيادي به يافتن شيوه هاي متفاوتي از درمان شده است از جمله يافتن شيوه اي كه بتواند تماميت فرد را در نظرگرفته و فقط به علاج عارضۀ بيماري نپردازد. نگرش به انسان و به دنيايي كه در آن زندگي ميكند مورد توجه پژوهشگران حوزه هاي متفاوت چه انساني و چه علمي قرار گرفت. اين تلاشها تحولاتي را فراهم آورد و در بين بخش هاي متفاوت ايجاد نزديكي و همكاري نمود كه به نوآوري در بسياري موارد انجاميده است. ازاين جمله ميتوان ازآميختن هنر به علم پزشگي و روانكاوي يادكرد كه به شكل گيري هنر درماني انجاميده است. كتابها ي گوناگوني در اين زمينه بچاپ رسيده، دانشگاهها و مدارس خاص به آموزش اين حرفه كه به مهارتهاي خاص خود نياز دارد پرداختند. اگرچه در كشور ما از اين حرفه بتازگي سخن رانده ميشود ليكن، از شكل گيري آن بيش از نيم قرن ميگذرد. در اينجا بطور خلاصه نگاهي به تاريخچه و چگونگي شكل گيري اين شيوه و همينطور به حدود حوزه فعاليت آن به كوتاهي ميپردازيم. اولين فعاليت در زمينۀ هنر درماني در سال 1942 در انگلستان شكل گرفت. در انگلستان پزشكان براي درمان بيماران مبتلا به سل متوجه شدند كه اين بيماران در محيطي كه نگهداري ميشوند غالبا دچار افسردگي اند، به اين ترتيب فقط درمان علائم بيماري آنها براي دستيابي به سلامتي كاملشان كفايت نميكند. در تلاش براي غلبه براين حالت افسردگي، آنها بوسيله يك معلم هنر به نقاشي تشويق ميشوند و بزودي مشاهده ميشودكه در اين بيماران تغييرات مثبتي فراهم مي آيد . هنردرماني همينطوردر كشورهايي نظير فرانسه، آلمان و آمريكا كه در آنها سنت قوي در زمينه مطالعات روانكاوانه موجود بود پا ميگيرد. در اين كشورها كه فضاي نوآوري در مورد شيوه هاي تربيتي و آموزشي موجود بود، تيمارستانها تعطيل شده و بجاي آن فضاهايي شروع بكار مي كنند كه بيشتر به فعاليتهاي انساني توجه دارند . بدين ترتيب اولين مجتمع هاي درماني كه در آنها هنردرماني انجام ميگيرد تشكيل مي گردد. در دوران پس از جنگ، براي كمك به افرادي كه دچار آسيب هاي رواني جدي شده بودند از هنر موسيقي و طراحي كمك گرفته شد و نتايج مثبت اين تلاشها باعث تحول و رشد شيوهء جديدي شد كه با گذشت زمان هويت مستقل خود را يافت. پيشگامان اين شيوه، غالبا علاوه بر شناخت در زمينه هنر به اصول روانشناسي نير آشنا بودند و ميتوانستند بيماران را از طريق هنر به تامل در خصوص حالتهاي هيجانيشان رهنمود شوند. كم كم توجه به آثار اين بيماران و به پيامي كه در آن نهفته بود هرچه بيشتر افزايش مي يابد. همينطور در زمينه روانشناسي و روانكاوي تغييرات عميقي با حضور روانكاو خطير زيگموند فرويد* بوجود ميآيد. فرويد در رساله اي بنام (شاعر و خيال پردازي)* از ارتباط بين تجربۀ بازي كودك و پروسۀ تصوير سازي اش در سنين بالاتر، سخن ميراند كه پيش زمينه اي براي نظريۀ پزشك ، روانشناس اطفال و روانكاو انگليسي دونالد وينيكوت* دربارۀ بازي كودك و اهميت آن در روند خلاقيت فرد است. براي وينيكوت خلاقيت يك منبع انساني بسيار با ارزش است، وي آنرا مطابق با زنده بودن ميداند و معتقد است كه تجربۀ خلاقيت در واقع، يك امري حياتي است. وينيكوت از من حقيقي و از من كاذب سخن ميراند وخلاقيت را تنها وسيله درك من حقيقي ميداند. در اين رابطه، در دنياي هنر نيز هنرمنداني همچون پل كله* ، واسيلي كاندينسكي* ديد جديدي را در نقاشي مطرح ميكنند و به تقليد از آزادي و رهايي كه دنياي كودك را دربر ميگيرد ميپردازند. در اينجا اين سوال ميتواند مطرح شود كه انسان چرا و چه نيازي به شناخت خود دارد؟ و اين تلاش چه نقش يا رابطه اي با سلامت او دارد؟ هر انساني در مسير شكل گيري شخصيتش از كودكي تا بزرگسالي تجارب گوناگوني را پشت سر ميگذارد كه بر شالوده روحي و رواني او تاثير ميگذارند. اين تجارب هميشه دلپذير و مطلوب نيستند و گاه بسيار ناخوش آيند و نا همگون اند و گذار از آنها براي فرد آسان نيست. غالبا فرد حالتي دفاعي از خود ميگيرد و خود را در وراي پوششي كاذب پنهان ميكند تا آنرا به فراموشي بسپارد. اما اين باعث دوري شخص از من حقيقي اش ميشود. بعلاوه، اين تجربه در گوشه اي از وجودش مخفي شده و با كوچكترين اشاره به آن به شكل هيجاني غير قابل كنترل، خود را رها مي سازد و فرد را غافلگير ميكند. در واقع پويش و رشد فرد همواره در پس اين تجربۀ نامطلوب، تا زماني كه به شناخت و حل آن نرسيده، مسدود و بيحركت باقي ميماند. بيمار كه نوعي حالت دفاعي نسبت به بيماري يا آسيبي كه زيسته دارد بنوعي به آن خو گرفته و حتي گاه به آن تكيه مي كند. البته اين طبيعي است زيرا آنچه را كه مي شناسيم بما اطمينان ميدهد و ياد ميگيريم چگونه در رابطه با آن سر كنيم و اسير آن بمانيم. بنا براين راه حل مشگل، در بازشناسي اين حس تعلق به من كاذب است كه بنوعي ايجاد ركود و سكون در بيمار كرده است. وينيكوت معتقد است كه تمييز من كاذب از من حقيقي، گامي است كه ما را به حضور درزمان حال كه تنها شرط زندگي آزادانه است، باز مي راند. تلاشي است براي رهايي از تارو پود بافته هاي گذشته كه ذهن به دام آن اسيرافتاده ودر تنگناهاي سخت وبسته آن بيحركت باقي مانده است. هنردرماني ميتواند نقش بسيار مهمي را در اين پروسهء شناخت فرد از خود، ايفا كند. در روند هنردرماني، درمان بمعناي واقعي آن مطرح ميگردد، ازآنجا كه توجه هنر درماني به حل مشگل فرد است نه به تثبيت مشگل او. از طريق طرح و بيرون كشيدن افكار، فرد ميتواند آنچه را كه با كلام قادر به بيانش نيست ابراز كند اين اولين قدم در جهت تغيير ، پختگي و جاافتادگي و مثبت انديشي ست. با بازنگري به تصوير ترسيم شده به آرامي به شناخت درون خود راه مي يابد. محققين و فلاسفه، اهميت هنردرماني را درامكان آزادي عمل و خود بخودي بودن آن ميشناسند كه در آن نيازي به دستورالعمل هاي لازمي كه در ساير شيوه هاي درماني نظير كار درماني موجود است، نيست. تحول روان درماني از طريق هنر، مديون تلاشهاي ماريون ميلنر*، روانكاو انگليسي (1900/1998) نيز ميباشد. ميلنر از خط خطي كردن آزادانه بعنوان تكنيك خاص براي رسيدن به پيوستگي هاي آزاد استفاده ميكند. وي همينطور به رابطۀ بين پديده هاي تخيلي پرداخته و به تحول نمادهايي روشن و حياتي در رابطه با فضاي بازي و موجوديت جسمي مي پردازد. در پژوهشي با ارزش، وي در مورد پيوستگي و جدايي از ماده، بروشني از نياز فرد به حس تعلق داشتن سخن مي راند. هنرمند نقاش، پل سزان*، اين حالت را بارها تجربه كرده و آنرا همچون گم شدن آرام در فاصلۀ ميان خود و شي بيان ميكند. سزان ميگويد مانند اينستكه شخص، خود به تصوير نقاشي شده اش تبديل ميشود. همينطورمعتقد است كه براي درك يك نقاشي بايد تصوير را كاملا به درون خود ببريم و همچون عصاره اي آنرا سركشيده تا بهمراه نقاش به نهان دنياي درون وي رفته و به حالتي از آگاهي برسيم، ميبايد ، به ريشۀ چيزها راه يافته و سپس پيچيده در هاله اي از رنگ و نور از آن سر بيرون بياوريم. مورد لازمۀ ديگر، در رابطۀ درماني، ايجاد نوعي همگامي با درماندگيٍ بيمار و همدردي با وي كه درد ميكشد، است. بدينگونه هنردرمانگر بنوعي وارد زندگي بيمار شده به پشتيباني ازاو در مقابل خستگي و مشگلاتش ميپردازد. هنر درماني، هنرقصه گويي است و هر شخصي كه قدم به اين راه مي گذارد شيوۀ هنري مناسب خود را براي بيان داستان خود مييابد. ميتوان از طريق طراحي ، عكاسي، نقاشي يا هر نماد ديگري باشد كه بگونه اي نگاهي به آنچه اتفاق افتاده مياندازد. نقطه حركت مناسب براي هنردرماني برقراري رابطهء احساسي استوار با مراجعه كننده است كه بنيان اعتماد را فراهم مي آورد. سپس تغيير بطور طبيعي در مسير عمل اتفاق مي افتد بدون اينكه در خصوص چگونگي آن الزاما كلامي ردو بدل شده باشد. البته حضور تصوير براي بيماراني كه مشكلاتشان به موقعيتهاي محرميت و يا موقعيتهاي خاص رابطه اي مربوط ميشود و نميتوانند در روان درماني كلامي، دراين باره سخني بگويند، نقش بسيار مهمي را ايفا ميكند. به آنها امكان ميدهد كه بجاي كلام بشيوه اي ديگر به درون خود بنگرند و احتمالا هم اين تجسس برايشان كمتردشوار است زيرا در واقع هدف بيمار متوجه ايجاد يك اثر هنري است كه در مرحله بعدي تبديل به حضور سومي ميشود در رابطه بين بيمار و درمانگر. و از اين پس تغييرات و اتفاقات در رابطه با تصوير صورت ميگيرد و درواقع تصوير، همچون سپري جايگزين حالت دفاعي بيمارمي شود و وي ميتواند با تكيه به آن آزادانه به بيان خود بپردازد. همينطور به هنر درمانگر امكان ميدهد تا فاصله لازم را با بيمارو حيطۀ محرميتش حفظ نمايد. البته، روند هنردرماني زماني شروع ميشود كه بيمار مايل به طراحي يا نقاشي كردن براي خوداست و نه براي جلب رضايت ديگري. از آنجا كه هنر از نيروئ رنگ، فرم و تصوير بهره ميگيرد ميتواند به زواياي عميقترو ناشناخته تر فرد برسد، درجايي كه دسترسي به آن از طريق كلام آسان نميباشد. خلاقيت هنري وسعت ديد بسياري داردكه به فرد امكان ميدهد تا از زاويه اي متفاوت به دنياي درون و بيرون خود بنگرد. بدين وسيله ميتواند به كودكي وخاطرات آن، به سختي هاي دوران بلوغ، به رابطه با دنياي بيرون و تلاشهاي زندگي روزمره، به تنهايي و يا به رنجها و صدمات كه در ايجاد ارتباط با دنياي خارج بوجود آمده ودر نهايت به ارتباط با جسم خود بازگردد. بوسيله هنردرماني شخص امكان مي يابد تا به ويژگي هاي مثبت شخصي خود پي برده و به آنها ارزش بگذارد و با بازكردن درهاي بسته ، از اضطراب و ترسهاي خود فاصله بگيرد. يافتن يك فرم بطور آزادانه و خلاق ميتواند حتي با قدم زدن در طبيعت صورت بگيرد. استفاده ازفرمها و ريتم هاي موجود در طبيعت براي كساني كه دچار آشفتگي هستند و نميتوانند براي افكارشان شالوده اي بيابند بسيار مفيد ست. از محسنات اين شيوه، امكان عمل وسيع آنست كه از آن بسادگي ميتوان براي كار با كودكان، بزرگسالان در هر سن و سالي استفاده كرد. جلسه هنر درماني ميتواند بصورت فردي و يا گروهي در كارگاه هنري صورت بگيرد. يافتن فرمي از طريق خط خطي كردن، دادن مفهومي به آن و قراردادن آن در فضايي مناسب، روندي است مفيد كه همه كس آنرا ميتواند براحتي طي نمايد. بيان هنري بدون مانع از مرز آگاهي به نا خودآگاه عبوركرده و ميتواند براحتي آنچه را كه در آنجا نهفته كشف و به بيرون بياورد. دستيابي وآگاهي از اين بخش نهفته پيوند شخص رابا خود قويتركرده وباعث ايجاد تعادل، نهايتا سلامتي جسمي و رواني او ميشود كه به رشد او مي انجامد و اين البته هدف هنردرماني است.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت