شماره ركورد كنفرانس :
4114
عنوان مقاله :
هنجارشكني در رفتار شخصيت هاي بهمن و فرامرز لكي
پديدآورندگان :
رحيمي هرسيني بهنوش Rahimi.behnoosh@gmail.com دكتري زبان و ادبيات فارسي دانشگاه لرستان
كليدواژه :
بهمن و فرامز , نوشاد ابوالوفايي , حماس , مرثيه
عنوان كنفرانس :
دومين دوره همايش ملي بررسي ادبات بومي ايران زمين
چكيده فارسي :
بهمن و فرامز، توصيفي محلي به زبان لكي از ماجراي بهمن و فرامرز شاهنامه است؛ كه شاعري به نام نوشاد ابوالوفايي در عصر نادرشاه افشار سروده است. شاعر اين منظومه تنها ماجراي اصلي، يعني كين خواهي بهمن از فرامرز را از شاهنامه اقتباس كرده و در شرح ماجراهاي فرعي و توصيف شخصيت ها از فضاي حاكم بر شاهنامه بسيار دور است. شخصيت هاي شاهنامه نماد شجاعت، دليري، قدرت، وطن دوستي، راست گويي و بسياري صفت هاي والاي انساني ديگرند؛ و با نمايش رفتارها و گفتارهايشان، فضايي حماسي در منظومه آفريده اند. اما شخصيت هاي منظومۀ لكي، از الگوي فاخر و حماسي خود بسيار دورند. ترس، ضعف، نفرت، تحقير، دشنام و.. در رفتار و گفتار شخصيت ها بارها نموده شده است. شادماني حاكم بر شاهنامه بخاطر مرثيه سرايي بيش اندازۀ شخصيت هاي داستان بر فرامرز، در اين منظومه بسيار كم رنگ است. برخلاف شاهنامه، كه نامۀ شاهان و تكريم و تقديس آن هاست، در اين منظومه، بهمن شاه نه تنها مقدس نيست، كوچكترين احترامي هم ندارد و بسيار آماج تحقيرها و دشنام هاي ديگر شخصيت ها شده است. ترك ستيزي نيز كه از ويژگي هاي شاهنامه است، در اين منظومه نمودي ندارد و حتي تركان با پهلوانان ايراني براي شكست پادشاه ايراني متحد مي شوند. نكتۀ شايان توجه در اين منظومه مرگ گريزي و ترس از آن است. مرگ در شاهنامه يك حقيقت اندوه بار، اما پذيرفتني است. حفظ سنت ها و آيين ها اساس بيشتر جنگ ها در شاهنامه است و قهرمانان براي حفظ آن ها از مرگ نمي هراسند. اما آنچه كه بر فضاي اين منظومه حاكم است، ترس و گريز از مرگ، حتي به قيمت برده شدن و حقارت است. هرچند كه در مرثيه هايي كه مي خوانند مرگ را سرنوشت حتمي مي دانند؛ اما اين باور غم آن ها را نمي كاهد. اندوه حاكم بر اين منظومه كه از مرگ حاصل شده در بيشتر ابيات احساس مي شود. اين منظومه را مي توان اثري محلي و با تخيل و انديشۀ عاميانه دانست كه از سبك فاخر حماسي بسيار فاصله گرفته است. شايد بهتر باشد آن را مرثيه اي سوزناگ و يا دشنام نامه اي بدانيم كه براي جنگي كه ميان دو پهلوان محلي درگرفته، سروده شده است. نكتۀ شايان توجه، تفاوت حضور خداوند در اين منظومه با حضور خدا در شاهنامه است. خداوند در شاهنامه حضور فعال ندارد، همچون يك آگاهي مطلق است، كه سرنوشت قهرمانان را مي داند اما در جنگ و گريز آنها دخالت نمي كند؛ اما در منظومۀ لكي، خداوند يار كمكي آذربرزين و متحدانش است، كه در لحظه هاي سختي به ياريش مي شتابد. اين نوع رابطه كه برگرفته از انديشه هاي ديني و عرفاني است، قدرت بي انتهاي خداوند و دخالت مستقيم او را در امور؛ و ضعف و تسليم بي چند و چون قهرمان را دربرابر اين قدرت مطلق ترسيم كرده است. اين امر، از جنبۀ حماسي منظومه بسيار كاسته و رنگ و بوي غنايي و عرفاني بدان بخشيده است.