آسيب شناسي الگوي مصرف و نقش خانواده در مصرف بهينه

هدف پژوهش حاضر آسيب شناسي الگوي مصرف و نقش خانواده در مصرف بهينه بود. اهداف تحقيق با در نظر گرفتن ابعاد سه گانۀ اصلاح الگوي مصرف يعني خانواده ها، معلمان و دانش آموزان، متغيرهاي مربوط مطرح و بررسي شد. روش تحقيق مورد استفاده، روش كيفي-تحليلي بود. يافته هاي پژوهش نشان داد: فرهنگ مصرف كالا نيز از طريق خانواده ها و گروه همسالان قابل انتقال است. خانواده ها مي توانند از يك طرف تئوري علمي و كاربردهاي فن آوري و تكنولوژي روز در زمينه توليد و ساخت دستگاهها و وسايل با كاركرد مصرف بهينه را تحت موضوعاتي مانند نانو تكنولوژي، انرژي هسته اي و ... را به فرزندان تعليم دهند و از طرف ديگر خود به عنوان الگوهاي رفتاري و شخصيتي فرزندان، شاخص ترين فرهنگ هاي جامعوي از جمله فرهنگ مصرف، را در دل و ذهن آنان بپاشند. و از آنجا كه جوانان و فرزندان سطحي نگر بوده، لذا بدون توجه به عواقب و آسيب هاي احتمالي اين فرهنگ و صرفاً بر اساس تعلق خاطر در گروه، آنرا مي پذيرند و در آينده اين فرهنگ جزيي از شخصيت آنان مي شود. مطلوب ترين سرمايه گذاري فرهنگي و اجتماعي و ماندگارترين روش بسط و بكارگيري فرهنگ مصرف، در جامعه امروز و فردا، آگاهي بخشي و تفهيم الگوهاي صحيح درست مصرف و مديريت ثروت ملي و قدرداني و حفاظت از نعمت هاي خدادادي به فرزندان توسط والدين ها طي فرآيند فرهنگ پذيري است. والدين در لباس اسوه هاي رفتاري فرزندان و گروهاي همسال فعال در محيط خانه و توليد كننده خرده فرهنگ ها، هاديان فرزندان در حركت به سوي اصلاح الگوي مصرف محسوب مي شوند. جامه عمل پوشاندن به نگراني هاي مقام معظم رهبري در اين خصوص، مستلزم توجه كلان نگر و آينده گزين به رويكرد فرهنگي مصرف است. در نظريات برديو، پارسنز، گار و مازلو مصرف ماحصل كنش و واكنش بين انسان و ارزشهاي او كالاها و منابع عنوان شده است. نحوۀ نگرش و تفكرات مثبت و منفي افراد نقش مهمي در نوع و ميزان مصرف، لوكس پسندي و تجمل گرايي دارند. كه اين تمايلات و افكار در نظام خانواده بارور و بازسازي مي شوند.