شماره ركورد كنفرانس :
4426
عنوان مقاله :
رويكردي بر زيبايي و هنر از ديدگاه ارسطو
پديدآورندگان :
معصومي سعيده (amasoumi87@gmail.com) دانشجوي دكتري فلسفه هنر دانشگاه آزاد اسلامي تهران شمال
تعداد صفحه :
13
كليدواژه :
ارسطو , مفهوم هنر , زيبايي شناسي , فلسفه هنر
سال انتشار :
1396
عنوان كنفرانس :
چهارمين كنگره بين المللي فرهنگ و انديشه ديني با محوريت شكوفايي فطرت و استعدادها با هويت ديني
زبان مدرك :
فارسي
چكيده فارسي :
مباني فلسفي هنر در يونان باستان به عنوان يك جريان فكري منسجم با افلاطون و ارسطو آغاز شد. اين دو فيلسوف بزرگ سالهاي سال دركنار يكديگر زيستند و رابطه استاد و شاگردي بين آن دو برقرار بود. درخصوص زيبايي شناسي و هنر، آراي ارسطو را مي توان به نوعي حاصل بازخواني و اصلاح برخي آراي افلاطون دانست. نظرية ارسطو در باب هنر در حدود دو هزار سال پيش، زمينه كليه نظريه پردازيهاي فلسفي درباره هنر بوده است. بديهي است كه رويكرد او به زيبايي، مبهم، گيج كننده و گاهي تعارض آميز به نظر ميرسد؛ زيرا نظريات او در اين باره، پراكنده، كوتاه و غير صريح است و مورخان هنر به ناچار با تكيه بر نوشته هاي مختلف او كوشيده اند تا آموزه¬اي منسجم را در اين خصوص تدوين نمايند. ارسطو به عنوان يك فيلسوف دغدغه مشتركي با افلاطون داشت و آن هم دغدغه حقيقت و منشاء حقيقت و البته چگونگي رسيدن به آن بود. اما وي پيش فرض مهم و اساسي افلاطون درباره توضيح حقيقت را كه نظريه مثُل وي بود از پايه نفي و رد كرد و آنرا محصول اوهام و خياﻻت افلاطون مي دانست. ارسطو به نفي هرگونه عالم مثالي وراي جهان پرداخت و منشاء حقيقت را در همين دنياي مادي جستجو نمود. تفاوت مبنايي ميان افلاطون و ارسطو درباره مفهوم هنر اين است كه از نظر افلاطون هنر نمي تواند انسان را به دانش و معرفت حقيقي برساند و به اصـطﻼح هنـر معرفـت آفـرين نيست؛اما ارسطو معتقد است كه شعر به ويژه تراژدي ميتواند انسان را به معرفت و شناخت برساند. افلاطون معتقد به عالم مثُل است. در مورد زيبايي يك ايده متعالي وكلي و مطلق را ميپذيرد كـه منشـاء زيبايي است و همه اشياء زيبا، زيبايي خود را از آن مي گيرند. در مقابل ارسطو مخالف سرسخت ايده افلاطوني است و وجود زيبايي آرماني (يا ايده آل) را بيرون از زندگي زميني رد مي كند. به همين دليل بر روي مفهوم تقليد تاكيد ميكند تا نشان دهد كه نهايتاً هنر را بايد محصول زندگي زميني دانست. براي ارسطو فلسفه و هنر (علي رغم اختلافي كه در منشأ و غايت دارند)، هدف مشتركي را دنبال مي كنند و آن را تأمل درهستي و بازنمايي حقيقت ميداند. فلسفه، حقيقت را در وجه كمالش مي بيند و هنر آن را در قالب امر محسوس به تصوير مي كشد. به عبارتي، فلسفه با جهان حقايق ثابت سروكار دارد و هنر با جهان متغير، اما ارسطو هنر را به نفع فلسفه سركوب نمي كند؛ كاري كه افلاطون انجام داد. براي ارسطو هنر غايتي في نفسه است، همان طور كه حتي موجودات پست نيز غايتي في نفسه به حساب مي آيند. در مجموع نزد ارسطو، برخلاف افلاطون، فلسفه و هنر (و نيز اخلاق) مكمل يكديگرند هر چند هر يك واجد ارزش هاي خاص خود ميباشند. در اين مقاله سعي شده است¬كه ضمن شرحي از ديدگاه ارسطو در خصوص حقيقت هنر و معيار زيبايي به ارزيابي و نقد آن توجه شود. و براي تبيين موضوع، برخي تفاوت وشباهتهاي نظريات او با استادش افلاطون ذكر شده است.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت