پديدآورندگان :
احمدي منيژه استاديار، گروه علوم تربيتي، دانشگاه پيام نور، تهران , ابوالقاسمي محمود دانشيار مديريت آموزشي، دانشگاه شهيد بهشتي , باراني صمد استاديار و عضو هيأت علمي دانشگاه علوم و فنون هوايي شهيد ستاري استاديار و عضو هيأت علمي دانشگاه علوم و فنون هوايي شهيد ستاري استاديار و عضو هيأت علمي دانشگاه علوم و فنون هوايي شهيد ستاري , مهري داريوش مدرس دانشگاه هوايي شهيد ستاري و دانشجوي دكتري مديريت آموزش عالي دانشگاه شهيد بهشتي
چكيده فارسي :
در وضعيت رقابتي موجود كه ميزان تغيير و عدماطمينان محيطي در حال افزايش بوده(,Stewart Brown, 2011) و نوآوريهاي مداوم و سريع اصليترين ويژگيهاي آن است(Armestrang, 2008)، معمولا بسياري از سازمانها تلاششان را تنها در جهت جذب كاركنان بهكار ميگيرند و زمان كمي را صرف توسعهي آنها ميكنند(Annakis et al, 2014)، كه نتيجه آن كمبود نيروهاي مستعد براي پركردن پستهاي استراتژيك سازماني خواهد بود و اين كمبود بهطور اساسي، توانايي سازمان را براي رشد و توسعه محدود خواهد كرد(Collings Mellhi, 2009). توسعه استعداد به عنوان مؤلفهي مهمي از فرايند كليتر مديريت استعداد(Garavan et al, 2012)، نيز بسيار حائز اهميت است؛ زيرا توسعه استعداد يكي از مهمترين عوامل موفقيت كسب و كار و حفظ مزيت رقابتي در سازمانها بهشمار ميرود، بهصورتي كه افراد مستعد ميتوانند ارزشهاي بسيار زيادي را براي سازمان به ارمغان آورده و باعث رشد و شكوفايي سازمان گردند(Sweem, 2009). به عقيده(Ketter, 2010)، توسعهي استعداد امري لازم و ضروري است به اين دليل كه سازمانها را قادر ميسازد تا بتوانند با وجود در اختيار داشتن منابع كمتر در محيط پيچيده، پويا و نامطمئن امروزي رقابت كنند. در درون هر سازماني استعدادهاي بسياري وجود دارد كه سرشار از منابعاند و در صورت عدم توسعه، پنهان و منفعل باقي ميمانند(Neal Sonsino, 2012). به عقيده(Wilcox, 2016)، توسعه استعداد بايد علاقه افراد براي پيشرفت شغلي و نياز سازمانها براي بهرهبرداري از حداكثر توان نيروي انساني را بر آورده سازد. بهزعم گاروان و همكاران(Garavan et al, 2012)، در پژوهشهاي مربوط به مديريت استعداد كمتر به توسعه استعدادها، عليرغم اهميت بالاي آن، توجه شده و اين سهم بسياركمتري از پژوهشها را به خود اختصاص داده است. وورال و همكاران(Vural et al, 2012)، نيز بيان ميدارند كه سازمانها در شناسايي و توسعه كاركنان خود چندان موفق نيستند و اين خود نشان دهنده عدم توجه به فرايند هاي مديريت استعداد در سازمان ميباشد. مديريت استعداد موضوعي بوده است كه در دو دهه گذشته از سوي صاحب نظران و محققان توسعه منابع انساني مورد پژوهش قرار گرفته است. اما عليرغم اهميت و تاثير آن در بهبود كاركردهاي مختلف و متنوع سازماني، تاكنون پژوهشي بهطور مشخص به شناسايي اثرات عوامل فردي زمينهساز آن بهويژه در بخش توسعه استعدادها نپرداخته است. شناسايي عوامل فردي تأثيرگذار بر توسعه استعداد كاركنان ميتواند چهارچوبي براي سياستگذاري، برنامهريزي و پيادهسازي نظام توسعه استعدادها فراهم نمايد. لذا، با توجه به شكاف پژوهشي در اين زمينه، تحقيق حاضر كوشيده است ابتدا با روش كيفي به كشف و شناسايي اين عوامل پرداخته و در ادامه با بهرهگيري از روش كمي مدلسازي معادلات ساختاري، الگوي پيشايندهاي فردي موثر بر توسعه استعداد كاركنان را ارائه نمايد.