شماره ركورد كنفرانس :
5139
عنوان مقاله :
فلسفة سينوي و ناسازگاري دروني در باب نفس انساني و بقاي آن
پديدآورندگان :
راستايي حامده hamedehrastaei@gmail.com دانشگاه آلطه، تهران، ايران , رضائيان سيدهادي s.h.rezaiyan@gmail.com دانشگاه امام صادق«ع»، تهران، ايران
كليدواژه :
ابن سينا , علم النفس , حركت جوهري , نفس
عنوان كنفرانس :
همايش بينالمللي «انسانشناسي در حكمت ابنسينا»
چكيده فارسي :
موضوع اين مقاله فلسفه سينوي و ناسازگاري دروني در باب نفس انساني و بقاي آن است. يكي از مباحث مهم فلسفه سينوي، علم النفس يا انسانشناسي فلسفي است. ابنسينا ضمن قول به تجرد نفس، بقاي تمام نفوس -اعم از نفوس ناقص و كامل- را اثبات كرده است. لكن اين نظر وي با برخي ديگر از مبانياش ناسازگاري دارد. يكي از مشكلات جدي شيخ در مورد بقاي مطلق نفوس، تبيين كيفيت تشخص آنهاست؛ چرا كه از ديدگاه او مبناي تشخص، عوارض مادي بدني است و به اعتبار مصاحبت نفس با بدن بر آن عارض ميگردد. بنابراين با توجه به اينكه هرگونه حركت جوهري نفس منتفي است، تبيين واضحي از متشخص ماندن نفوس بعد از مرگ ارائه نميشود و تمام مباحثي كه در ارتباط با معاد نفوس و احكام اخروي آنها بيان ميشود، در هالهاي از ابهام قرار ميگيرد. وجه مفارقت نفس از بدن معضل ديگري است كه بقاي همه نفوس را با مشكل مواجه ميسازد. به باور شيخ، ذات نفس در ابتداي حدوث به گونهاي است كه نميتواند بدون وجود بدن حادث گردد و كسب كمالات نظري نيز منوط به تعلق آن به بدن است اما از سوي ديگر به دليل امتناع حركت جوهري نفس، هيچگونه تغييري بر اثر كسب ملكات در ذات نفس پديد نميآيد و روشن نيست كه چگونه نفوس بدون اينكه هيچ تغييري در ذاتشان رخ دهد، هنگام مفارقت بينياز از بدن ميشوند. ابنسينا در مورد بقاي نفوس ناقصه علاوه بر مشكلات سابق با معضل ديگري نيز روبروست. براساس علمالنفس سينوي، همه نفوس، حتي نفوسي كه به مرحله تعقل نرسيدهاند نيز با زوال بدن از بين نميروند. از سوي ديگر او با پذيرش ماديت ادراكات غيرعقلي، قائل است كه با فناي بدن، اين ادراكات و قواي مربوط به آنها نيز فاني ميشوند. نتيجه كنار هم نهادن اين دو گزاره آن است كه نفوس ناقصه بعد از مرگ هيچ فعلي نداشته و در حالت تعطيل به سر ميبرند. به نظر ميرسد، نقطهضعف اصلي مباني شيخ در نفس شناسياش، آراء وي در باب اتحاد عاقل به معقول و ماديت قواي ادراكي مخصوصاً قوهي خيال است. چنانچه اتحاد عاقل به معقول و تجرد خيال را بپذيرد و از نظرش در مورد حركت جوهري عدول كند، از دام بسياري از مشكلات پيشگفته رهايي مييابد و ميتواند نظام نفس شناسياي را سامان دهد كه بيان منسجمي ناظر به بقاي نفوس انساني داشته باشد.