شماره ركورد كنفرانس :
5139
عنوان مقاله :
خوانشي پديدارشناختي از پيوندِ شَوق، ادراك و آگاهي در انديشة ابن‌سينا
پديدآورندگان :
فرهادي حسين mza1993@yahoo.com پرديس فارابي دانشگاه تهران، قم، ايران , زماني مجيد majidza.al1993@gmail.com پرديس فارابي دانشگاه تهران، قم، ايران , فتح اللهي عاطفه atefeh.fathollahi@ut.ac.ir پرديس فارابي دانشگاه تهران، قم، ايران
تعداد صفحه :
18
كليدواژه :
معرفت‌شناسيِ ابن‌سينا , معرفت‌شناسيِ روان‌شناختي‌ـ‌هستي‌شناختي‌ , پديدارشناسيِ معرفت , پديدارشناسيِ اراده , پديدارشناسيِ شَوق
سال انتشار :
1400
عنوان كنفرانس :
همايش بين‌المللي «انسان‌شناسي در حكمت ابن‌سينا»
زبان مدرك :
فارسي
چكيده فارسي :
اثرگذاريِ عواملِ نا‌ـ‌معرفتي بر فرايندِ شكل‌گيريِ معرفت يكي از جدّي‌ترين پرسش‌هايي است كه ذهنِ معرفت‌شناسان را به‌خود درگير ساخته است. مقصود از عواملِ نا‌ـ‌معرفتيْ عواملِ روان‌شناختي، جامعه‌شناختي و... است كه مي‌توانند بر فرايندِ معرفت اثر داشته باشند. آيا در نَفس‌شناسيِ سينويْ مي‌توان از اثرگذاريِ عواملِ نا‌ـ‌معرفتي بر معرفت سخن به‌ميان آورد؟ بله، در انديشه‌يِ بوعليْ معرفت‌ بيش‌از هرچيز تحتِ تأثيرِ عواملِ روان‌شناختي است؛ او با طرحِ عاملِ شَوق، و تلاش برايِ تبيينِ ارتباطِ آن‌ با آگاهي و شوق، نوعي معرفت‌شناسيِ روان‌شناختي‌ـ‌هستي‌شناختي را پيش‌مي‌نهد؛ زيرا هم‌واره عواملِ روان‌شناختيِ اثرگذار بر معرفت را هستي‌شناسانه تحليل مي‌كند، برايِ نمونهْ وي هنگامِ عرضه‌يِ تبييني هستي‌شناختي از سرشتِ «ادراكْ»—به‌منزله‌يِ بخشي از فرايندِ معرفت—بحث از «قوايِ ادراكي» را پيش مي‌كَشد. بوعلي از «شَوقِ مؤثّر بر آگاهي» نيز به‌عنوانِ يكي ديگر از عواملِ نا‌ـ‌معرفتيِ مؤثّر ياد مي‌كند و از پيوندِ بينِ «شَوق» و «ادراك» تبييني هستي‌شناختي به‌دَست مي‌دهد كه وابسته به سرشتِ «شَوق» و «ادراك» است. در اين نوشتارْ با نگرشي پديدارشناختي روي‌كردِ بوعلي نسبت به عاملِ نا‌ـ‌معرفتيِ مؤثر برمعرفت واكاوي شده و دريافته آمده كه: (يك) به‌باورِ ويْ حركتْ يكي از عواملِ ناـ‌معرفتيِ مؤثّر در (1) جَهَت‌گيريِ آگاهي، و (2) روندِ شكل‌گيريِ ادراك است. (دو) تا زماني كه شَوقي پديد نيايد، و يا با احساسِ امري شَوق‌برانگيز مُواجِه نشويم؛ حركتي عينيّت نمي‌يابد، يعني حركت پِي‌روِ شَوق است. شَوق سرشتِ هستي‌شناختيِ مُستقلي دارد و، نمي‌توان آن را يكي از نيروهاي مدرك يا محرك دانست. پس شوق به‌مثابه‌يِ عاملي رواني، از رهگذرِ اثر بر حركتي كه آگاهي و ادراك را جَهَت مي‌بخشد، بر تعينِ آگاهي اثر دارد؛ برآيند اين‌كه چون شأنِ آگاهي صدورِ حكم است؛ شوق بر اين شأن اثر دارد و احكامِ صادرشده از ساحتِ آگاهي، به اين عاملِ رواني وابسته‌گي دارند. براين‌اساس مي‌توان نتيجه گرفت كه عاملِ روان‌شناختي‌اي كه بر معرفت اثر دارد، دارايِ جهتِ هستي‌شناختي است؛ زيرا تبيينِ بوعلي از آن‌ هستي‌شناسانه است و جَهَتِ طبيعي‌ـ‌تجربي در آن مدنظر نيست؛ پس معرفت‌شناسيِ ابنِ سينا، هستي‌شناختي‌ـ‌روان‌شناختي است.
كشور :
ايران
لينک به اين مدرک :
بازگشت