شماره ركورد كنفرانس :
5477
عنوان مقاله :
مولفههاي معنويت در ادعيه امام علي (ع) و آثار تربيتي آن
پديدآورندگان :
نصر اصفهاني مريم m.nasr69@gmail.com دانشگاه اصفهان , نجفي محمد Najafi.md@gmail.com دانشگاه اصفهان
كليدواژه :
معارف نهج البلاغه امام علي ع , سلامت معنوي
عنوان كنفرانس :
همايش بين المللي تربيت و سلامت معنوياز منظر امام علي(ع)
چكيده فارسي :
از قديم مساله دو بُعدي بودن وجود انسان، يعني داشتن جسم و روح، مطرح بوده است. در اديان ابراهيمي، اصالت روح مطرح بوده و روح را امري غير مادي (مجرد) و در تعامل با بدن دانستهاند. نياز انسان به معنويت و عبادت و پرستش را ميتوان در زمره نيازهاي روحي انسان دانست. بدين معنا كه خلأيي در زمينه معنويت در وجود انسان هست و لازم است با محتواي مناسب به اين نياز پاسخ دهد. از آنجا كه تربيت به معناي كشف خلأها براساس شناختن وضع موجود و برنامهريزي و اقدام براي پر كردن آن خلأها ميباشد، پس اقدام براي پاسخ به نياز معنوي انسان، نيازمند تربيت معنوي است و مقصود از تربيت معنوي، حاكم بودن روح معنويت بر تمام برنامههاي تربيت است و حاصل اين نوع تربيت، شخصيتي است كه با معنويت، زندگي خود را معنادار ميكند و ميتواند به سوي حقيقت گام بردارد. البته بشر در اعصار مختلف با تمسك به اديان و مكاتب معنوي به انحاء مختلف پاسخي بر اين نياز خود مييافته اما با ظهور مدرنيته و تجلي ويژگيهاي عقلگرايي، تجربهگرايي، ماديگرايي، سنت ستيزي و پيشرفتگرايي و ... رفته رفته دين به محاق رفت و هر آنچه رنگ و بوي ديني داشت حتي اگر عقلاني به نظر ميرسيد باز هم رد، تجربهناپذير و بيارزش انگاشته شد. همه چيز بر وفق مراد انسان غربي بود و با اجرايي شدن اين ايدهها، دوراني كه به نام پارادايز معروف است، در اروپا شكل گرفت. اما تفكر مدرن با وجود رفاه مادي و پيشرفت صنعت و تكنولوژي، نتوانست نيازهاي روحي بشر غربي را پاسخ دهد و علتش بياعتقادي مدرنيته به روح بود. بحران بيمعنايي كه در غرب بيداد ميكرد، تبديل شدن انسان غربي به شيء و كالا، از دست رفتن هدف و معناي زندگي و فقدان يك نظام ارزشي، متفكران بزرگ غرب را به چارهانديشي واداشت. انديشمندان در زميني كه دين از آن حذف شده بود در جستجوي راهي براي پاسخ به نياز اساسي بشر بودند و دست به بازانديشي در مباني مدرنيته زدند. دوراني كه به عصر پست مدرن معروف شد و معنويت در صورت غيرديني خود ظهور كرد. هدف از معنويتگرايي، رسيدن به آرامش عنوان شد و ويژگي اصلي آن، تكثر در مسير معنويت بود. اين بار محصول اين تكثر، بدون اتصال به حقيقت عالم معنا، جز سرگشتگي بشر نبود. يك معنويت مونتاژ شده كه هر تكهاش را از مكتبي عرفاني به عاريت گرفتهاند؛ از هندوئيسم و بوديسم تا مسيحيت و اگزيستانسياليست. برنامهاي كه هدفش آرامشبخشي به انسان بود بدون اينكه انجام عملي را بر آنها واجب بداند، يا قانون و اخلاق و ارزشگذاري داشته باشد. از اين منظر، نه تنها به آرامش مطلوبشان نرسيدند بلكه در همهمه بازار عرضه معنويت هر روز تشنهتر و سردرگمتر شدند. گرايش به معنويت، گمشده انسان كنوني است. اين پژوهش بر اين باور انجام شده است كه دين اسلام كاملترين معارف و جامعترين شناخت را نسبت به انسان دارد و بهترين راه پاسخ به نيازهايش را معرفي كرده است. بر اين سبيل، نسبت به نياز انسان به معنويت، واقف است و علاوه بر كتاب راهنما، الگوي عملي طي طريق را در سيره عملي ائمه اطهار (ع) به انسان معرفي كرده است و حضرت علي (ع) الگوي متعالي و سرآمد عرصه معنويت است. علي عليه السلام، معنويت را در حد اعلي طي كرده و در كلامش راه را از بيراهه نشان داده است. هر سخنش نور و رهنمون به رشد و تعالي است. دلسوزانه زبان به بيان معارف حقيقي ميگشايد و خيرخواهانه مشتاقان را رهنمون ميشود.