شماره ركورد كنفرانس :
5525
عنوان مقاله :
يگانگي و بيگانگي انسان با خويش از منظر مصطفي ملكيان و مولانا در مثنوي معنوي
پديدآورندگان :
تابعي منصوره دانشگاه فردوسي مشهد , زارع حسيني فاطمه دانشگاه فردوسي مشهد
كليدواژه :
يگانگي , ازخودبيگانگي , انسان , انسان معنوي , مصطفي ملكيان , مولانا , مثنوي معنوي , خودفرمانروايي
عنوان كنفرانس :
چهارمين همايش بين المللي يگانگي و بيگانگي در انديشه عرفاني مولانا
چكيده فارسي :
يگانه بودن يا بيگانه بودن انسان با خودش و تبعات رواني، عاطفي و اجتماعي حاصل از آن موضوعي است كه همواره دغدغه انديشمندان، عارفان و معنويان در اديان و فرهنگهاي گوناگون بوده است و كمابيش بدان عنايت داشته، در باب آن به اظهار نظر پرداختهاند. براي مثال، در سنت عرفان اسلامي، مولانا جلالالدين بلخي به اين موضوع توجه نشان داده و در آثارش بهويژه مثنوي معنوي بدان پرداخته و در باب آن داد سخن داده است. از سوي ديگر، اين مسأله از ديد روانشناسان، انديشمندان و نوانديشان معاصر نيز دور نمانده و كساني چون مصطفي ملكيان هم در اين باره به طرح موضوع پرداختهاند. در اين جستار در نظر است كه با رويكردي مقايسهاي، نخست بيگانگي انسان با خويش و علل آن از ديدگاه مصطفي ملكيان تبيين گردد، زان پس آراء مولانا در مثنوي معنوي در اين خصوص مورد واكاوي و كنكاش قرار گيرد. به نظر ميرسد كه در انديشه ملكيان، خودآگاهي نقشي مركزي و بنيادين دارد و ترك اين مهم ميتواند ريشه بسياري از امراض روحي- رواني انسان و بيگانگي او با خودش و دنياي پيرامونش باشد. مولانا نيز ضمن تأكيد فراوان بر خودشناسي، بر علوم تجربي نقد وارد ميكند، چرا كه پرداختن فرد به اين دانشها موجب بيتوجهياش به خودآگاهي ميشود. لذا ميتوان خودآگاهي در تفكر ملكيان و خودشناسي در انديشه مولانا را عامل اصلي يگانگي و فقدان آنها را علت بنيادين بيگانگي با خويش دانست.