درآمدي بر هنر مفهومي

قرن بيستتم ككنده استت اا انواج بنبشهاي نوين هنري كه هر يك در گستتر قلمرو هنر به ستهم وود تأييرگاار بودهاند. نوشتتار حاضتر دربارهي نوج واصتي اااين بنبشهاستت كه با ادعايي عجيب وارد عرصته هنر شتده استت و هنرمندان فعاد دراين حواه، نگاه متفاوتي به هنر و اير هنري دارند. اا نظر اينان اثر هنري بايگاه اصتلي را ندارد و ايده مهم استت؛ قصتد و نيت زيباييشنناانا هم كامال به حاشتيه ميرود. گاهي هم روند ابراي كار براي هنرمند بااب استت و ميوواهد مخاطب را نيز در اين روند مشتاركت دهد. عالوه بر اين او محدوديتي در استتتفاده اا رستتانههاي متفاوت براي بيان ايده وود ندارد. اا نظر تاريخي دوران اوج اين بنبش كه هنر مفهومي نام دارد بين ستادهاي 1966 تا 19۷2 استت كه در مخالفت با ارا هاي هنر مدرن شتك گرفته استت كه البته تا امروا نيز همچنان فعاد استت. با توبه به چالشتي كه اين بنبش براي مفاهيمي چون: ايده، اير هنري و ايباييشتناستي به وبود كورده استت و نقد هنر در اين امينه با نگاه و ابزار ايباييشتناستانه صتورت نميگيرد كموا در اين امينه ضترورت مييابد. اهميت نوشتتار حاضتر در عرصتهي كمواشتي اين استت كه ميتواند تلنگري براي فكر تهيه و تدوين سترفصتلي با عنوان هنر مفهومي باشتد . شيوهي اين پژوهش توصيفي-تحليلي است و با استفاده اا منابع كتابخانهاي انجام وواهد شد.