عنوان مقاله :
پرسش از نسبت اخلاق و دين در انديشه هايدگر
عنوان به زبان ديگر :
Questioning the relationship between ethics and religion; In Heidegger's thought
پديد آورندگان :
يزداني، عباس دانشگاه تهران - گروه فلسفة دين , پاك نهاد، مهدي دانشگاه تهران
كليدواژه :
هايدگر , اخلاق , دين , انتو-تئولوژي , اخلاق اصالت
چكيده فارسي :
مسئلة پژوهش حاضر، پيگيري موضع هايدگر در قبال نسبت دين و اخلاق است. هايدگر در مواضع گوناگون، و البته نه چندان منسجم و نظاممند، در باب اخلاق و دين، به معناي مرسوم و شناختهشدة آن سخن گفته است و در اغلب موارد نيز آنها را مورد نقد قرار داده است. در اين تحقيق تلاش شده است مسئلة هايدگر با دين و اخلاق و مواضع او در مورد نسبت ميان آنها مورد بررسي قرار گيرد. همچنين تلاش شده است ضمن طرح انتقادات هايدگر به الهيات مرسوم و سنتي، موضع متأخر وي كه در آن بر رويداد حاصل از سكوت منتظرانه و شاعرانه براي ظهور مجدد امر قدسي تأكيد ميشود، و نيز ارتباط اين بحث با شكلي از اخلاق فردمحور، كه بر فرديتمحوري و اصالت عمل و انتخاب مسئولانه و آرمانخواهانه بر اساس نداي وجدان، تأكيد دارد، مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
يافتههاي تحقيق حاضر نشان داد كه هايدگر دين و اخلاق را در يك بستر بزرگتر (سنت متافيزيكي) قرار ميدهد و آن دو را به منزلة پيامدهاي موجودانديشي متافيزيك غربي رد ميكند. تلقي هايدگر از دين، در بستر نقد او از الهيات ارسطويي-مسيحي (انتو-تئولوژي؛ onto-theologie) قابل بررسي است و نقد او بر مباني ديني-الاهياتي نيز، اغلب معطوف به فهم و دريافت اديان (مشخصاً مسيحيت) از خدا به مثابة «موجود برتر» است، كه اين نيز ريشه در تسلط مفهوم «علتالعلل» ارسطو بر تاريخ مسيحي دارد.
همچنين در بحث اخلاق نيز اين نتايج حاصل شد كه اگر منظور از اخلاق، طرح يك «فلسفة نظاممند و ارزشمدار اخلاقي» و ارائة معياري براي تعيين خير و شر باشد، هايدگر را به هيچ معنا نميتوان فيلسوف اخلاق دانست، اما چنانچه تعبير از اخلاق، اتخاذ نوعي موضع عملي در قبال انتخابهاي بشري و شيوهاي از رفتار و كنش انساني مبتني بر حقيقت و صدق و اصالت باشد، آنگاه هايدگر بيشك، داراي مواضع اخلاقي است كه در چهارچوب حيات اصيل دازاين و هستي-به سوي-مرگ او نمود پيدا ميكند.
چكيده لاتين :
This study follows Heidegger's position regarding the relationship between religion and morality. Heidegger in various positions have talked, not in an entirely coherent and systematic way, about morality and religion, in a commonly known meanings, and in most cases he has criticized them. In this research, we have attempted to examine Heidegger’s attitude toward religion and morality and the relationship between them. The results showed that Heidegger places religion and morality in a larger context (metaphysical tradition) and denies them as the consequences of ontic thinking of Western metaphysics
عنوان نشريه :
جستارهاي فلسفه دين
عنوان نشريه :
جستارهاي فلسفه دين