كليدواژه :
بينرشتگي , چرخشهاي نظري , سياستپژوهي علم , فناوري , و نوآوري , چشمانداز چندسطحي , اقتصاد تكاملگرا
چكيده فارسي :
اين مقاله به كنكاش در نظريهها و چارچوبهاي مفهومي در حوزه بينرشتهاي سياستپژوهي علم، فناوري، و نوآوري ميپردازد تا با بررسي ميزان بينرشتگي، درجه توانمندي اين نظريهها را در رويارويي با چالشهاي اصلي سياستگذاري بسنجد. پرسش اين مقاله اين است كه چه تغييري در طبيعت ميانرشتگي اين قلمرو دانشي درنتيجۀ چرخشهاي نظري در انگارههاي مفهومي آن پديدار شده است. واحد تحليل، برنامههاي پژوهشي حاكم بر حوزه مطالعاتي است كه حول محور «شكست»، تكوين يافتهاند. ابزار سنجش ميانرشتگي اين قلمرو دانشي، بنيانهاي فلسفي اين انگارههاي نظري است. مقاله حاضر با استفاده از آموزههاي كلاين و ولش در بعد هستيشناختي و معرفتشناختي درمييابد كه با توجه به چندرشتهاي بودن جامعه علمي اين حوزه، اولاً سطح تحليل از خرد به سطح كلان سيستمي و اكنون به نگرش چندسطحي تحول يافته است؛ ثانياً بهتدريج سهم نگرشهاي كيفيگرا و تفسيري علوم اجتماعي و انساني در توسعۀ نظريه و روشها بيشتر شده و در پايان، صبغه انتقادي اين نگرشها نسبت به صبغۀ ابزاري آنها پررنگتر شده است. اين سه ويژگي، نشاندهندۀ اين است كه انگارههاي مفهومي نوين در اين رشته، قابليت اين حوزه را در رويارويي با معضلات پيچيدۀ سياستگذاري افزايش دادهاند.