عنوان مقاله :
تلاش نافرجام جامعهشناسان براي تعيين منزلت پارادايمي جامعهشناسي
پديد آورندگان :
طالبان، محمدرضا پژوهشكدة امامخميني(ره) و انقلاب اسلامي - گروه جامعهشناسي انقلاب
كليدواژه :
توماس كوهن , پارادايم , ماتريس رشتهاي , مثالواره , علم نرمال , جامعهشناسي , جورج ريتزر
چكيده فارسي :
كتاب توماس كوهن با عنوان ساختار انقلابهاي علمي موجي از آثار نوشتاري جامعهشناسان را دربارة كاربرد مفهوم پارادايم و مدل كوهن براي تحليل ساختار علم جامعهشناسي در دهة هفتاد ميلادي ايجاد كرد، اما نتايج اين كوششها چندان رضايتبخش نبود، تاجاييكه در دهههاي بعد تحليل پارادايمي جامعهشناسي بهكلي كنار گذاشته شد. اين مقاله ميكوشد در كنار مروري انتقادي بر ادبيات مزبور (با تأكيد بر آثار فردريكس و ريتزر) نشان دهد كه تحليلها و مواضع اين گروه از جامعهشناسان در ترسيم ساختار علم جامعهشناسي پيوند ارگانيكي با مدل كوهن ندارد و اتكاي تحليلي آنها به كوهن نادرست است. درحقيقت، جامعهشناساني كه به اين مدل علاقه نشان دادند فقط ازطريق بازتعريف مفهومِ پارادايم و تحريف مدل كوهني از علم بود كه توانستند پارادايمهايي را در علم جامعهشناسي بيابند؛ نيز استدلال كرديم كه اگر در جامعهشناسي پارادايمهايي وجود داشته باشد نميتوان آن را در كل جامعهشناسي يافت، بلكه بايد در درون حوزههاي مضموني پژوهش جامعهشناختي پيدا شوند. ديگر اينكه پذيرش پارادايم در جامعهشناسي مشروط به وجود جماعتي از شاغلان يا پژوهشگراني است كه به پارادايم پيشگفته تعلق داشته باشند. سوم اينكه بايد بتوان از پارادايم مزبور در طرح معماها و حل آنها استفاده كرد. نكتة ديگر اين مقاله آن است كه تاريخ جامعهشناسي تاكنون نشان ميدهد جامعهشناسي همواره فاقد پارادايم مسلطي بوده است كه براي تكوين علمِ نرمال كوهني ضرورت دارد. بنابراين، شايد استفاده از مدل كوهني اصولاً در جامعهشناسي ممكن نباشد. بهعلاوه، جامعهشناسي فاقد سنت پژوهشي روشن و مشخص براي حل معماست و عمدتاً در آن از رويكردها و چشماندازهاي وسيع استفاده ميشود. درنتيجه، تلاش براي گنجاندن جامعهشناسي در چارچوب مدل كوهني شايد اساساً گمراهكننده باشد.
عنوان نشريه :
مطالعات اجتماعي ايران
عنوان نشريه :
مطالعات اجتماعي ايران