اثربخشي تنظيم هيجاني بر سبك هاي مقابله اي دانش آموزان دختر ابتدايي

Efficacy of Emotion Regulation Training on Coping Strategies among Female Elementary School Students

زمينه و هدف: تنظم هيجاني يكي از مهمترين مهارت­ هاي ضروري در تضمين سلامت رواني است. پژوهش حاضر به منظور اثربخشي آموزش تنظيم هيجاني بر سبك­ هاي مقابله ­اي دانش ­آموزان دختر ابتدايي انجام شد. روش: طرح پژوهش شبه ­آزمايشي از نوع پيش­ آزمون – پس ­آزمون با گروه كنترل بود. 24 نفر از دانش ­آموزان دختر دوره پنجم ابتدايي شهر قزوين كه كمترين نمره در پرسشنامه رفتارهاي كنار آمدن كودكان را كسب نمودند انتخاب و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش (12نفر) و كنترل (12نفر) جايدهي شدند و به پرسشنامه رفتارهاي كنار آمدن كودكان (هرنادز، 2008) پاسخ دادند. گروه آزمايش به مدت 8 جلسه 40 دقيقه ­اي تنظيم هيجاني را آموزش ديدند در حالي كه گروه كنترل چنين آموزشي را دريافت نكردند. يافته ­ها: نتايج آزمون تحليل كواريانس يك­ متغييري نشان داد آموزش تنظيم هيجاني موجب افزايش معنادار در ميانگين نمرات سبك مقابله كنار آمدن با مشكل (P=0/001) و سبك مقابله انحراف از مشكل (P=0/05) گروه آزمايش نسبت به گروه كنترل گرديد، ولي ميانگين سبك كنار آمدن ويرانگر گروه آزمايش (P=0/15) تفاوت معنا­داري با گروه كنترل نشان نداد. نتيجه ­گيري: بنابراين با توجه به يافته­ هاي اين پژوهش مي­توان گفت كه دانش ­آموزان با كسب چنين مهارت ­هايي، موقعيت­ هاي تنيدگي­زا را كمتر تهديدكننده ارزيابي كنند و از سبك مقابله­ اي مناسبي استفاده كنند.

Background and Purpose: Emotion regulation skill is one of the most necessary skills in maintenance of mental health. Present study aimed to investigate the efficacy of emotion regulation training on coping strategies among female elementary school students. Method: Present research was a quasi-experimental study with pretest-posttest control group design. Study sample consisted of 24 fifth grade female students who were studying in the schools of Qazvin in 2014-2015 academic year and gained the lowest scores in the Children’s Coping Behavior Questionnaire (Hernandez, 2008) and randomly assigned to experimental (n = 12) and control (n = 2) groups. Experimental group received eight 40-minute sessions of emotional regulation training, while control group received no training. Results: The results of univariate analysis of covariance showed that emotion regulation training could significantly increase the mean scores of coping with problem (p = 0.001) and deviation of the problem (p = 0.05) in experimental group comparing to the control group. However, there was no significantly difference between experimental and control group in terms of destructive coping strategy (p = 0.15). Conclusion:Aaccording to the findings of this study, by learning these skills students will evaluate stressful situations less intimidating and use more appropriate coping strategies.