عنوان مقاله :
روايتي شبح زده: بازنمايي روان زخمِ مهاجرت در سهگانه «هِما و كاشيك» از مجموعه داستاني خاك غريب اثر جومپا لاهيري
پديد آورندگان :
بهمن پور,،بهاره دانشگاه ازاد اسلامي تهران , نجوميان،اميرعلي دانشگاه علوم پزشكي مازندران
كليدواژه :
نيكولاس آبراهام و ماريا توروك , استعاره مادرِ مرده , كُنشِ معوق , بازنمايي , درون فكني
چكيده فارسي :
مقاله حاضر بر اين فرض استوار است كه مهاجرت (چه به شكل تبعيدگونه و اجبارياش و چه به شكل خودخواسته و غيراجبارياش) تجربه تكان دهنده و تروماتيكي است كه به شكلگيري سوژههاي زخم خورده ميانجامد. روان زخمِ حاصل از مهاجرت، «روان زخمِ دياسپوريك»، يا «روان زخم بي در كجايي»، همچون بسياري ديگر از انواع روان زخم، فرا نسلي بوده و نه تنها در زندگي نسل اول مهاجران كه اغلب در تجربه زيستي نسلهاي بعد نيز نمايان گشته و هويت هيبريديِ به ظاهر يكه و يكدست آنها در دياسپورا را به چالش مي كشد.
از آنجا كه در نگاه بسياري از منتقدين نظريه روان زخم، ادبيات در قالبهاي مختلف خود (از شرح حال خود نوشت و شهادت نامه گرفته تا داستان كوتاه و رمان) تا حد زيادي قابليت بازنماييِ روان زخم و ارتباط چالش برانگيز آن با روايت و روايت پذيري را دارد، اين مقاله برآنست تا با برقراري پلي ميان دو حوزه نظري (يعني نظريه روان زخم و مطالعات دياسپورا) و بهره گيري از متن ادبي سه گانه «هِما و كاشيك» («اولين و آخرين بار»، «آخر سال»، و «رفتن به ساحل») از مجموعه داستاني خاك غريب اثر جومپا لاهيري (نويسنده آمريكايي هندي تبار) به بررسي امكان و چگونگي بازنمايي ادبي روان زخم مهاجرت در ادبيات دياسپوريك پرداخته و از اين طريق راه را براي تحقيق و تفحص بيشتر در اين حوزه كمابيش نوظهور هموارتر نمايد.
در راستاي رهيابي به همين اهداف است كه مقاله، در چهارچوبي ميان رشتهاي، ابتدا به بررسي آراء نيكولاس آبراهام و ماريا توروك در باب «درون فكني»، «الحاق»، و «سردابه» پرداخته و سپس ميكوشد تا با اشاره به مقوله «كنش معوقي» كه در سه گانه لاهيري به اجرا در آمده و بالاخص با تاكيد ويژه بر موتيف شبحِ مادرِ مرده كه محور اصلي هر سه داستان را تشكيل ميدهد، تحليلي روانكاوانه از مساله روان زخم مهاجرت و چگونگي بازنمايي آن در سهگانه لاهيري ارائه كند. مقاله حاضر بر اين ادعاست كه روان زخم حاصل از مهاجرت و تركِ (رواني) سرزمين مادري كه از منظر روانشناختي به مثابه كندن يا كنده شدن از شبحِ مادري مُرده بوده واز اينرو پروسه اي بس دردناك و طولاني است تنها در وراي نسلها و آنهم فقط در صورت تمايل سوژه مهاجر به اذعان، پذيرش، و مواجهه معوق با دردِ آن پذيرش و در نتيجه شروع احتمالي پروسه ديرهنگام سوگواري امكان التيام مي يابد - امكاني كه البته ممكن است هر آينه به دليل فعال شدنِ غير ارادي مكانيزم دفاعي سوژه، نياز مبرمش به سردابه سازي و حفاظت از آن، و تمايلش به فرار از مواجه با درد منتفي شده، به تعويق افتاده، و يا وارد چرخه معيوب برون ريزي در نسلهاي بعد شود.
عنوان نشريه :
نقد زبان و ادبيات خارجي
عنوان نشريه :
نقد زبان و ادبيات خارجي