عنوان مقاله :
الگوهاي ساختارگرايي و روايت هاي پسامدرن: تعامل يا تباين (نمونه: تحليل رمان كولي كنار آتش با الگوي كنشي گريماس)
پديد آورندگان :
يعقوبي جنبه سرايي، پارسا دانشگاه كردستان - گروه زبان و ادبيات , محمدي، خديجه دانشگاه كردستان - گروه زبان و ادبيات
كليدواژه :
ساختارگرايي , الگوي كنشي گريماس , روايت پسامدرن , كولي كنار آتش , كاركرد معكوس
چكيده فارسي :
يكي از مشهورترين مكتب هاي روايتشناسي كه در بررسي متون ادبي بكار ميرود، ساختارگرايي است. اين رويكرد در مقام روشي قاعده مند سعي مي كند با تقليل متن به اجزاء سازنده در روساخت و ژرف ساخت و گره زدن آنها به يكديگر، به نقطه اي مركزي در متون دست يابد و از اين طريق، ابهام روابي متون ادبي را بگشايد. رسالت و كاركرد ساختارگرايي حاكي از آن است كه روش مذكور فقط براي تفهيم ابهام روايي متون مركزگرا بسنده مي نمايد و از تبيين معنا يا معاني در متون ساختارستيزي چون روايتهاي پسامدرن عاجز است. نوشتار حاضر در صدد است تا نشان دهد كه با ساختارگرايي مي توان به تحليل و تبيين دلالت هاي متني انواع متون ادبي پرداخت. منتهي اين شيوه تحليل، در روايت هاي مركزگريزي مانند روايت هاي پسامدرن؛ عليه خود عمل ميكند و به نوعي واسازي دست ميزند. به عبارتي ديگر اگر منتقد با الگوي ساختارگرايي به تببين روايت هاي پسامدرن بپردازد نمي تواند به ساختاري تقابلي و قرينه مند و نيز نوعي مركز در قالب ژرف ساخت دست يابد. چرا كه چنين تلقي اي با رسالت اين دسته از متون تباين دارد. براي اثبات اين ادعا، كاركرد معكوس الگوي ساختارگرايانه گريماس در مواجهه با روايت پسامدرن «كولي كنار آتش» نشان داده شده است.
عنوان نشريه :
ادبيات پارسي معاصر
عنوان نشريه :
ادبيات پارسي معاصر