آگاهي و نگرش زنان نسبت به انجام تستهاي غربالگري سرطان پستان

Educational Decline and its Effective Factors in Students

زمينه و هدف: سرطان پستان يك سوم كليه سرطانها در زنان و دومين علت مرگ ناشي از سرطان در آنان مي باشد. آگاهي از روشهاي غربالگري و انجام مرتب تستهاي تشخيصي در كاهش شيوع انواع مهاجم سرطان و مرگ و مير ناشي از آن نقش بسزايي دارد. لذا اين مطالعه با هدف بررسي آگاهي و نگرش زنان نسبت به انجام تستهاي غربالگري سرطان پستان در شهر اردبيل صورت گرفت. روش ها: در اين مطالعه توصيفي - مقطعي تعداد 300 زن مراجعه كننده به مراكز بهداشتي درماني و مطب هاي خصوصي شهر اردبيل درسال 1389 به مدت يك ماه با روش نمونه گيري چند مرحله اي و به صورت تصادفي انتخاب شدند. اطلاعات از طريق پرسشنامه محقق ساخته شامل دو قسمت سؤالات آگاهي و نگرش و فرم اطلاعاتي شامل عوامل زنان و مامائي جمع آوري گرديد. اعتبار علمي پرسشنامه با روش اعتبار محتوا تائيد و جهت تعيين پايايي با روش بازآزمايي به فاصله دو هفته به دست آمد. جهت تجزيه و تحليل داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 14 و آزمونهاي آمار توصيفي و استنباطي استفاده شد. يافته ها: در اين مطالعه 82% زنان نسبت به انجام تستهاي غربالگري سرطان پستان از آگاهي متوسط و 81/3% افراد،از نگرش زياد برخوردار بودند. بين ميزان آگاهي زنان نسبت به انجام تستهاي غربالگري بر اساس تحصيلات وشغل رابطه معنادار وجود داشت و نيز بين ميزان آگاهي و نگرش زنان نسبت به انجام تستهاي غربالگري رابطه معناداري مشاهده شد (5./.>p) . بين شغل زن، سابقه بيماريهاي پستان، سابقه ابتلا به سرطان پستان در بستگان دور و دوستان و سن اولين قاعدگي با انجام تستهاي غربالگري سرطان پستان رابطه معناداري وجود داشت (0/05 > P) نتيجه گيري: با توجه به نقش برخي عوامل و مؤثر بودن آنها در انجام آزمونهاي غربالگري و درك علت عدم به كارگيري رفتارهاي پيشگيري كننده از بيماري و رعايت مراقبتهاي بهداشتي از سوي مددجويان در جامعه بسيار با اهميت است. لذا با تاكيد بر اهميت آموزشي در مورد انجام تست هاي خودآزمايي و غربالگري پستان توسط مددجويان در مراكز بهداشتي درماني موجب افزايش آگاهي آنها در نتيجه شناسايي سريع بيماري مربوطه باشيم.

Background: The problem of educational decline among the students of Medicine is of so importance and is a phenomenon which can lead to decrease in the effective performance of students. For this reason, the present study has been conducted with the purpose of identifying the levels of educational decline and the factors affecting it among the students of Ardabil Medical University. Methods: This study is a periodic survey of instance-case type, conducted on all 938 students of Medical University in the academic year of 2007. The sampling was conducted easily and accessibly and the sample volume equals to all the subject people of the survey. Through them, 38 with educational decline and 2 as instances and with any case, 68 people selected on the base of parallelism of their classes. Collecting the data was done through a certain questionnaire including two parts: Demographic questions and the effective factors on educational drop. Statistic methods of ch: Square and Fisher exact Test in SPSS v.13 were used for analyzing the information. Results: It was found that from all 938 students, 38 had the educational decline and the rate of annually emerging educational drop was 4%. The highest rate of academic failure occurred in the fields of Laboratory Science, Midwifery and Medicine with annually emerging of 0.019%, 11%, and 8.9%. The most effective factors on educational decline included being nonnative (p=0.016), father’s education level (p=0.02), awareness of future job (p=0.01), lack of motivation (p=0.02), and not studying tidy and successively (p=0.008). Conclusions: Regarding the many effective factors in educational decline, which mainly related to personal and individual problems of students, creating an operational monitoring committee in the way of accepting students during their academic years and also using student counseling for decreasing the rate of educational drop seems necessary.