تضاد هنر و زندگي در آثار توماس مان: بحثي مبتني بر تحليلِ تريستان

توماس مان، نويسندۀ بزرگ آلماني، پاره اي مضامين و موضوع ها را طيّ دهه هاي متمادي، مكرّر در آثار داستاني گوناگون خود طرح كرده است، چندان كه مي توان آن ها را دغدغه هاي اصلي ذهن او دانست. يكي از مهم ترين آن ها تضاد هنر و زندگي يا تباين هستي هنرمند و حيات شهروندان عادي جامعه است. گمان نگارنده اين است كه زندگي شخصي و خاستگاه اجتماعيطبقاتي توماس مان مهم ترين انگيزۀ توجّه پايدار وي به اين مسئله بوده است. او در خانواده اي متولّد شد كه نسل در نسل از طريق تجارت امرار معاش كرده بود. اين كه وي به رغم آن پيشينه قدم در راه هنر گذاشت و درمقابل سنّت خانواده گرفت، يحتمل مهم ترينِ عواملي بوده باشد كه سبب شدند تا تقابل هنرمند و شهروند عادي در ذهن او شكل بگيرد و ماندگار گردد. در مقالۀ حاضر جنبه هاي گوناگون مسئله هنر و زندگي در آثار توماس مان، با نگاهي به تريستان بررسي مي شوند. تحليل اين اثر علاوه بر تقابل دو قطب هنر و زندگي در انديشۀ توماس مان هم تفوّق زندگي بر هنر در نگاه او را آشكار مي كند، هم ﻣﺆيّد انگيزۀ برخاسته از پيشينۀ شخصي و خانوادگي نويسنده در طرح مسئله است، و هم برخي از جنبه هاي فنّي كار او را مي شناسانَد.