«چرايي علوم اسلامي؟»؛ بازخواني انتقادها به علوم جديد (غربي)

با پيروزي انقلاب اسلامي موضوع اسلامي كردن علوم در محافل علمي-سياسي مطرح شد و مناقشات زيادي در سطح اين محافل و حتي جامعه به پا كرد؛ اما، پس از چندي به واسطه سختي كار و عدم توفيق در كسب نتايج لازم از صدر توجه اين محافل كنار گذاشته شد. در سال‌هاي اخير و به دليل بروز برخي ناهنجاري‌ها و اعوجاجات در عرصه‌هاي فرهنگي سياسي و علمي مجدداً اين بحث به صدر خواسته‌هاي طرفداران جامعه و علوم ديني برآمد و تلاش‌هاي نظري فراواني براي توضيح و تنقيح چيستي و چگونگي علوم اسلامي انجام گرفت. هرچند پاسخ به سوالات چيستي و چگونگي علم اسلامي داراي اهميت براي تبيين معناي اين علوم است، اما مدافعان پيش از آن بايد دليل (دلايل) نفي علوم جديد را ارائه نمايند؛ زيرا علم اسلامي قرار است بديلي براي علوم جديد باشد. اين مقاله تلاش دارد به سوال چرايي نفي علوم جديد بپردازد و انتقادها به اين علوم را ارائه كند. اين تحقيق با روش توصيفي-تحليلي اين مسير را پيش گرفته است و با غور در آثار مدافعان علوم اسلامي انتقادها به اين علوم را در سه دسته ي انتقاد به مباني فلسفي (هستي‌شناسي، انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي و ارزش‌شناسي)، اهداف و پيامدها ارائه مي‌نمايد.