كليدواژه :
معرفتشناسي , هستيشناسي , نظريههاي سياسي , نسبيتگرايي , سوفيستها , پروتاگوراس , گرگياس.
چكيده فارسي :
نشاندادن توقف نظريههاي سياسي بر نظريههاي معرفتي هدف اين نگارش است. اين كار از راه معرفي نظريههاي متضاد سياسي سوفيستها در يونان باستان و ابتناي آنها بر آراي متضاد معرفتشناسانه آنها نسبت به امور واقع صورت ميگيرد. از يكسو، نظريه نسبيتگرايي و شبهپوچگرايي نسل اول سوفيستها، از جمله پروتاگوراس و گرگياس، تأثير بسزايي در پوزيتيويستي بودن آراي سياسي آنها داشت. از سوي ديگر، ثبات نظرگاههاي واقعگرايانه سياسي نسلهاي متأخر سوفسطائيان، متأثر از آراي معرفتي ضدنسبيتگرايي فيلسوفان يوناني، مثل سقراط بود. اين همه از اين امر حكايت ميكند كه نظرگاههاي معرفتي دانشمندان همواره نقشي تعيينكننده در آراي سياسي آنها داشته و دارد. بنابراين، نظريههاي پوزيتيويستي سياسي در عصر حاضر نيز دليل بر قبول نظريه نسبيتگرايي معرفتي از سوي صاحبان و طرفداران آن نظريههاست. به دليل آنكه نظريه نسبيتگرايي معرفتي به لحاظ منطقي غيرقابل دفاع است، نتيجه ميگيريم كه هيچيك از نظريههاي سياسي پوزيتيويستي نيز به لحاظ منطقي توجيهپذير نيستند.