عنوان مقاله :
شناسايي برخي عوامل فردي و اجتماعي مرتبط با فواصل زماني عود در مبتلايان به اختلال دوقطبي: تحليل بيزي مدل زمان شكست شتابيده لگ نرمال چوله
عنوان به زبان ديگر :
Identification of some individual and social factors on relapse intervals in bipolar disorder:Bayesian analysis of log-skew-normal accelerated failure time model
پديد آورندگان :
قلي زاده، آزاده دانشگاه علوم پزشكي شهركرد - كميته تحقيقات دانشجويي، شهركرد , خيري، سليمان دانشگاه علوم پزشكي شهركرد - مركز تحقيقات عوامل اجتماعي تعيين كننده سلامت، شهركرد , سدهي، مرتضي دانشگاه علوم پزشكي شهركرد - دانشكده بهداشت - گروه اپيدميولوژي و آمارزيستي، شهركرد , اسماعيلي، حبيب الله دانشگاه علوم پزشكي مشهد - مركز تحقيقات عوامل اجتماعي تعيين كننده سلامت، مشهد , عرب برزو، زهرا دانشگاه علوم پزشكي شهيدبهشتي - دانشكده پيراپزشكي - گروه آمار زيستي، تهران
كليدواژه :
اختلال دو قطبي , عود , مدل زمان شكست شتابيده , نرمال چوله
چكيده فارسي :
هدف: اختلال دو قطبي بيماري شديد، مزمن، چندوجهي و اغلب برگشتپذير است كه ميتواند منجر به اختلالات شديد در عملكرد فرد مبتلا شود. هدف اين مطالعه، تعيين برخي از عوامل مرتبط با فواصل زماني بين عود در مبتلايان به اختلال دو قطبي نوع يك است.
مواد و روشها: در اين مطالعه گذشتهنگر اطلاعات 606 فرد مبتلا به اختلال دوقطبي نوع يك بيمارستان ابنسينا مشهد جمعآوري گرديد و در اين مطالعه بخشي از اطلاعات فوق شامل 329 فرد مبتلا كه حداقل يكبار عود داشتهاند تحليل شد. اين مبتلايان از آغاز سال 1387 تا پايان سال 1388 به علت اختلال دو قطبي بستري و تا پايان سال 1392 پيگيري شدند. زمان سپري شده بعد از هر ترخيص تا بستري مجدد به علت عود اختلال دوقطبي به عنوان زمان بقا در نظر گرفته شد. براي شناسايي عوامل موثر بر زمانهاي بقا، مدل زمان شكست شتابيده لگ نرمال چوله برازش يافت. برآورد پارامترها تحت رويكرد بيزي و بر اساس الگوريتم مونت كارلوي زنجير ماركوفي و به كمك نرمافزار OpenBUGS بهدست آمد.
يافتهها: برآورد ميانگين و ميانه فاصله زماني از ترخيص تا بستري مجدد به ترتيب برابر با 6/25 و 15 ماه بهدست آمد. متغيرهاي سن، سابقه خانوادگي، مصرف مواد مخدر و جنس ارتباط معنيداري با زمانهاي بازگشتي عود داشتند بهگونهاي كه مبتلايان مرد، مبتلايان با سن پايينتر، مصرفكننده مواد مخدر و داراي سابقه خانوادگي، عود بيماري را زودتر تجربه نمودند. همچنين با وجود متغيرهاي مذكور در مدل، متغيرهاي استرس و تحصيلات ارتباطي با زمانهاي بازگشتي عود اختلال نداشتند.
نتيجهگيري: با توجه به اينكه فاصله زماني از ترخيص تا عود اختلال دوقطبي نوع يك در مردان، مبتلايان جوان، دارندگان سابقه خانوادگي مثبت و مصرفكننده مواد مخدر پايين ميباشد لذا شناسايي راهكارهايي به منظور پيشگيري از عود يا تاخير اختلال در اين گروهها توصيه ميشود.
چكيده لاتين :
Introduction: Bipolar disorder is severe, chronic, pleomorphic and often recurrent, which can lead to severe abnormalities in lif's function. The purpose of this study was to determine some factors related to the time interval between relapse in bipolar disorder.
Materials and Methods: In a retrospective study, 606 patients with bipolar disorder at Avicenna hospital in Mashhad were collected. In this study, 329 patients with at least one relapse of bipolar disorder were included. Survival time was defined as elapsed time from discharge to readmission due to relapse of disease. These patients wereadmitted from the beginning of 2008 to the end of 2009 due to their illness and were include in the study and followed until the end of 2013. The log-skew-normal accelerated failure time model was fitted to identify the factors related to the time of relapse. Estimation of parameters was obtained based on the Bayesian approach using Markov chain Monte Carlo algorithm by Open BUGS.
Results: The estimate of mean and median time between discharge and readmission were 25.6 and 15 months, respectively. Age, family history, drug use, and gender had a significant association with the time of relapse, such that, male, younger patients, drug users, and positive family history of disease experienced a recurrence of disease earlier. With the mentioned variables in the model, stress and education were not associated with the recurrence of disease.
Conclusion: Given that the time interval from discharge to recurrence of type 1 bipolar disorder is low in men, young people, family history of positive and drug users, it is recommended to identify strategies to prevent relapse or delay in these groups.