عنوان مقاله :
تبيين زمينهها و اصول پساساختارگرايي در برنامهريزي شهري
عنوان به زبان ديگر :
The Roots and Principles of Post-structuralism in Urban Planning
پديد آورندگان :
انصاري، ثمينه دانشگاه هنر تهران - دانشكده معماري و شهرسازي , پرتوي ، پروين دانشگاه هنر تهران - دانشكده معماري و شهرسازي
كليدواژه :
پساساختارگرايي , كثرتگرايي , فضا-زمان ارتباطي , هستيشناسيِ شدن , درهمبافتگي شهري , فلسفه پويشي
چكيده فارسي :
تاريخ شهرسازي قرن بيستم، مملو از نظريات و روشهايي است كه به مفروضات هستيشناختي، شناختشناختي و روششناختي پارادايم اثباتگرايي (پوزيتيويستي) وابسته هستند؛ در واقع، برنامهريزي شهري پيش از اواخر دهه هفتاد ميلادي، ميراث تسلط رويكرد عقلائي مدرنيستي دهه 50 و 60 م. است. در دهه 60 و 70 م.، بروز آثار فلسفۀ ساختارگرايي در نظريه شهرسازي، تا حدودي باعث كاهش اقتدار مدرنيسم و اثباتگرايي شد و اين سير تحول، متعاقباً به رواج پساساختارگرايي و انديشههاي پسامدرن در نظريه و عمل برنامهريزي شهري انجاميد بهگونهاي كه پساساختارگرايي، نقطه عطف اين چرخش پارادايمي محسوب ميشود. با گذشت چند دهه از اين چرخش پارادايمي، همچنان ابهاماتي درباره اصول و ويژگيهاي اين پارادايم در برنامهريزي شهري و زمينههاي شكلگيري آنها وجود دارد. اين مقاله با روش بازبيني سيستماتيك منابع و تكيه بر ابزار مطالعۀ تطبيقي و روش اسنادي در جمعآوري دادهها، ابتدا اصول فكري و فلسفي دو جريان پوزيتويسم و ساختارگرايي و بازتاب آن در برنامهريزي شهري را مورد مطالعه قرار داده و سپس به هدف اصلي پژوهش يعني تبيين ريشهها و اصول پساساختارگرايي در برنامهريزي شهري پرداخته است. دادههاي مورد نياز پژوهش با روش اسنادي و بيش از 130 ماخذ بازبيني شده در حوزه پساساختارگرايي در فلسفه، فيزيك، جغرافيا، برنامهريزي و... به دست آمده است. نتايج اين پژوهش نشان ميدهند كه ريشۀ نظري اصلي برنامهريزي پساساختارگرا مبتني بر هستيشناسيِ شدن و متافيزيك پويشي است. بر اساس اين يافتهها، ارتباطي بودن فضا-زمان، درهمبافتگي واقعيتهاي شهري و فضايي، كثرتگرايي، چندسطحي بودن مسائل شهري (فراباشندگي و درونباشندگي همزمان)، و مجادلهمحوري، اصول برنامهريزي شهري پساساختارگرا محسوب ميشوند. همچنين نمونههاي عيني برنامهريزي پساساختارگرا، سابقهاي نزديك به دو دهه داشته و تحقق واقعي اين پارادايم در عمل برنامهريزي نيازمند تحول اساسي بسترهاي رسمي نهادي و سنتي برنامهريزي در سراسر دنيا و نيز گسترش مقياس و تعداد كنشگران و تنوع پروژههاي برنامهريزي شهري، در كنار ادامه پژوهشهاي نظري و تضارب آرا در اين حوزه است.
چكيده لاتين :
Urban planning of the 20th century is replete with theories and techniques that are associated with ontological, epistemological, and methodological assumptions of positivism; in fact, the urban planning before the last years of the 1970’s is the heritage of the dominant positivist and modernist rationality. In 1960s and 1970s the structuralism’s influence on planning theory decreased the dominance of modernism, and this transformation gradually resulted in a paradigm shift and the prevalence of Post-structuralism and postmodernism in the theory and practice of urban planning. This paper aims to explain the theoreticalroots and the principles of post-structuralism in urban planning. The method of this research is the systematic review of the literature, done by reviewing over 130 related works in fields such as philosophy, physics, geography, etc. We explore the qualities and assumptions of positivism and structuralism in urban planning and explain their affinity for the absolute space and linear time, and for naturalist tradition; as opposed to relational time-space in interpretive tradition. Thispaperproceeds to explore the development of post-structuralism, and its rootedness in process philosophy and process metaphysics. The findings of this research show that the ontology of becoming is the primarytheoretical root of post-structuralism in urban planning. We define and explain the five critical principles of post-structuralism in urban planning which include the relational time-space, the complexity of urban and spatial elements, the multiplicity of urban problems (integration of immanent and transcendent planes), pluralism and agonistic planning (agonizing over consensus).
عنوان نشريه :
معماري و شهرسازي ايران
عنوان نشريه :
معماري و شهرسازي ايران