شماره ركورد :
1075919
عنوان مقاله :
الگوهاي غذايي غالب، چاقي عمومي و چاقي شكمي در زنان معلم تهراني
عنوان به زبان ديگر :
Major dietary patterns, general and central adiposity among Tehrani female teachers
پديد آورندگان :
اسماعيل‌‌زاده، احمد دانشگاه علوم پزشكي اصفهان - مركز تحقيقات امنيت غذايي , آزادبخت، ليلا دانشگاه علوم پزشكي اصفهان - مركز تحقيقات امنيت غذايي , خوش‌فطرت، محمد رضا انستيتو تحقيقات تغذيه‌اي تهران - گروه سياست‌گذاري غذا و تغذيه , كيمياگر، مسعود دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي تهران - دانشكده تغذيه و صنايع غذايي - گروه تغذيه
تعداد صفحه :
14
از صفحه :
676
تا صفحه :
689
كليدواژه :
الگوهاي غذايي , چاقي , شاخص‌هاي تن‌سنجي , زنان , تحليل عاملي , چاقي شكمي
چكيده فارسي :
مقدمه: مطالعه‌ حاضر با هدف شناسايي ارتباط الگوهاي غذايي غالب با چاقي عمومي و چاقي شكمي در زنان معلم تهراني انجام شد. روش‌ها: در اين مطالعه مقطعي، 486 فرد 60-40 ساله از معلمان زن تهراني به روش نمونه‌گيري خوشه‌اي چند مرحله‌اي و به صورت تصادفي انتخاب شدند. دريافت‌هاي غذايي افراد با استفاده از يك پرسش‌نامه‌ نيمه كمي بسامد خوراك، براي يك سال ارزيابي گرديد. وزن و قد طبق دستورالعمل‌هاي استاندارد اندازه‌گيري و نمايه‌ توده‌ بدني (Body mass index يا BMI) محاسبه شد. چاقي عمومي، به صورت BMI بزرگ‌تر از kg/m2 30 و چاقي شكمي به صورت دور كمر بزرگ‌تر از 88 سانتي‌متر تعريف شد. جهت شناسايي الگو‌هاي غذايي غالب، از روش تحليل عاملي استفاده شد. يافته‌ها: با استفاده از روش تحليل عاملي، سه الگوي غذايي غالب شامل الگوي غذايي سالم، الگوي غذايي غربي و الگوي غذايي سنتي در افراد مورد مطالعه شناسايي شد. پس از كنترل اثر عوامل مخدوش كننده، افرادي كه در بالاترين پنجك امتياز الگوي غذايي سالم قرار داشتند، در مقايسه با افراد پايينترين پنجك، از شانس كمتري جهت ابتلا به چاقي عمومي (نسبت شانس 0/28 و 95 درصد؛ فاصله‌ اطمينان0/14 تا 0/53) و چاقي شكمي (نسبت شانس 0/30؛ فاصله‌ اطمينان 0/16 تا 0/55) برخوردار بودند، در حالي كه آن‌هايي كه در بالاترين پنجك الگوي غذايي غربي قرار داشتند، از شانس بالاتري جهت ابتلا به چاقي عمومي (نسبت شانس 2/73؛ فاصله‌ اطمينان 1/46 تا 5/08) و چاقي شكمي (نسبت شانس 5/74؛ فاصله‌ اطمينان 2/99 تا 10/99) برخوردار بودند. كنترل اثر ساير متغير‌هاي مخدوش كننده باعث تضعيف اين ارتباط‌ها گرديد اما حتي پس از كنترل اثر انرژي دريافتي، اين ارتباط‌ها هم در مورد چاقي عمومي و هم در مورد چاقي شكمي معني‌دار بودند. هر چند كه هيچ‌گونه ارتباط معني‌داري بين الگوي غذايي سنتي با چاقي عمومي مشاهده نشد، اما آن‌هايي كه در پنجك سوم اين الگو بودند، چه قبل (نسبت شانس 2/15؛ فاصله‌ اطمينان 1/18 تا 3/90) و چه بعد از كنترل اثر متغيرهاي مخدوش كننده (نسبت شانس 2/08؛ فاصله‌ اطمينان 1/09 تا 3/65) از شانس بالاتري جهت ابتلا به چاقي شكمي برخوردار بودند. نتيجه‌گيري: يافته‌هاي اين مطالعه حاكي از ارتباط معنيدار بين الگوهاي غذايي غالب با چاقي عمومي و چاقي شكمي در بين زنان معلم تهراني است. انجام مطالعات آينده‌نگر جهت تأييد اين يافته‌ها پيشنهاد ميشود.
چكيده لاتين :
Background: The current study was performed to identify the association between major dietary patterns, general and central adiposity among Tehrani female teachers. Methods: In this cross-sectional study 486 Tehrani female teachers aged 40-60 years were selected by multistage cluster random sampling method. Usual dietary intakes were evaluated using a semiquantitative food frequency questionnaire during the past year. Weight and height were measured according to standard protocols. General obesity was defined as BMI³30 kg/m2 and central adiposity as waist circumference>88 cm. Factor analysis was used to identify major dietary patterns. Findings: By the use of factor analysis, three major dietary patterns were extracted: healthy dietary pattern, western dietary pattern and traditional dietary pattern. Individuals in the upper category of healthy pattern score were less likely to be generally (OR: 0.28; 95% CI: 0.14-0.53) and centrally obese (0.30; 0.16-0.55), while those in the upper quintile of western pattern had greater odds (for general obesity: 2.73; 1.46-5.08 and for central obesity: 5.74; 2.99-10.99). Controlling for potential confounders attenuated the associations, but even after adjustment for energy intake the associations were significant for both general and central obesity. Although no significant associations were found between traditional dietary pattern and general obesity, those in the third quintile had greater odds of being centrally obese, either before (2.15; 1.18-3.90) or after (2.08; 1.09-3.65) control for confounders. Conclusion: This study indicates significant associations between major dietary patterns, general and central adiposity among Tehrani female teachers. Further prospective investigations are required to confirm such associations.
سال انتشار :
1389
عنوان نشريه :
تحقيقات نظام سلامت
فايل PDF :
7660633
عنوان نشريه :
تحقيقات نظام سلامت
لينک به اين مدرک :
بازگشت