عنوان مقاله :
روابط معنايي در تعريف نگاري در فرهنگهاي يكزبانه
پديد آورندگان :
سيدجلالي ، بدري سادات دانشگاه الزهرا (س) - گروه زبان شناسي , عباسي ، آزيتا دانشگاه الزهرا - گروه زبان شناسي
كليدواژه :
فرهنگنويسي , تعريفنگاري , روابط مفهومي , فرهنگ بزرگ سخن
چكيده فارسي :
تعريف نگاري، شايد مهم ترين نقشِ فرهنگ هاي يك زبانه باشد كه بسته به هدف هاي نگارشِ آن ها و مخاطب هايشان، به شيوههاي گوناگون انجام مي پذيرد. يكي از شيوه هاي تعريف نگاري، بهره گيري از روابط مفهومي در فرهنگِ لغت است. پژوهش حاضر، بر آن است تا بر مبناي روشي تحليليتوصيفي، اهميت استفاده از روابط معنايي در تعريف نگاري را برجسته نمايد. به اين منظور، با بهكارگيري چارچوب نظري كاساگراند و هِيل (Casagrande Hale, 1967)، روابط معنايي در تعريفنگاري نمونه هاي استخراجشده از فرهنگ بزرگ سخن (Anvari, 2002) مورد واكاوي قرار گرفته اند. نمونه هاي پژوهش، با در نظر گرفتنِ اين نكته كه بتوانند حوزه هاي معنايي گوناگوني را در برگيرند، به صورت تصادفي انتخاب شدند. هدف از اين بررسي، آن است كه ببينيم آيا به كارگيري روابط معنايي به كارآمدي بيشتري در تعريف نگاري مي انجامد و آيا به كارگيري روابط معنايي در تعريف نگاري، نيازمندِ كاربردِ شيوه هاي متفاوتي در فرهنگ نويسي است؟ بررسي طبقه بنديِ سيزدهگانه روابط معنايي در چارچوبِ نظري پژوهش نشان داد كه الگوي نظري موردِ اشاره به دليل دقت و ظرافت در مرزبنديِ ميانِ روابط معنايي، شايستگيِ آن را دارد كه در فرهنگ هاي موضوعي با محوريت عناصر فرهنگ محورِ زبان، به كار گرفته شود. بررسي داده هاي پژوهش نشان مي دهد كه بهره گيري از روابط مفهومي در تعريف نگاري هاي فرهنگ بزرگ سخن، بيشتر به صورت تركيبي مرسوم بوده است.