بررسي تاثير دو روش آموزش بهداشت دهان بر ميزان آگاهي دانش آموزان مقطع ششم ابتدايي

Effect of Two Oral Hygiene Learning Methods on Knowledge Among The Last Elementary Class Students

خلاصه:سابقه و هدف: آموزش بهداشت دهان و دندان در مدارس با كمك مربيان بهداشت ومعمولا با استفاده از ماكت انجام ميگيرد.امروزه، بكارگيري فيلم هاي كارتون مورد توجه قرار گرفته است. هدف تحقيق حاضر مقايسه روش جديد با روش مرسوم و گروه شاهد آنها در ارتقاء آگاهي دانش آموزان مقطع ششم ابتدايي در يكي از دبستان هاي شهر تهران در سال تحصيلي 97-1396 بود. مواد و روش ها: اين درمطالعه كارآزمايي باليني، به كلاس هاي ششم ابتدايي پرسشنامه اي حاوي 6 سوال چهار جوابي داده شد. نمره سوالات به عنوان نمره پيش از آموزش ثبت گرديد.سپس به طور تصادفي دانش آموزان به موارد شاهد(بدون آموزش) و مورد 1( آموزش توسط فيلم انيميشن و مورد 2 (ماكت) تقسيم شدند و بر اساس نوع گروه مورد ، آموزش ها داده شد.پس از گذشت سه هفته مجددا سوالات پرسشنامه قبلي بين دانش آموزان توزيع گرديدو نمره آن به عنوان امتياز پس از آموزش ثبت شد. با استفاده از آزمون MC-Nemar(داخل گروهي) و chi-square (بين گروهي) تغييرات آگاهي گروهها مقايسه گرديد. يافته ها: ميزان آگاهي گروه ماكت و انيميشن قبل از آموزش به ترتيب 48/2% و 33/3% بود كه پس از آموزش، به 46/3% و 59/7% رسيد. هر دو روش آموزش نسبت به گروه شاهد در افزايش آگاهي موثر بود(P<0.01) ولي تفاوت بين دو گروه معني دار نبود. (P<0.6). نتيجه گيري: بنظر مي رسد تاثير اين دو روش آموزش در ارتقا آگاهي به يك اندازه باشد. پيشنهاد مي گردداستفاده از فيلم كه به دفعات مي تواند تكرار شود و مقرون به صرفه است ، جايگزين استفاده از ماكت توسط نيروي انساني گردد.

Background & Aim: oral hygiene instruction is usually done by hygienist mentors at schools via artificial models. Today, use of animation films is considered. The goal of this research was to compare new method with the traditional method to assess knowledge among students at the last elementary class in one of the schools in Tehran. Materials and Methods: a multiple choice questionnaire with 6 questions was given to the students and the score was recorded as “pre-test” score. Then the students were randomly divided to the control and test groups (learning by educational film or artificial models). After 3 weeks of teaching, the questionnaire was answered again by the students and the score was recorded as “post-test” score. Mcnemar and Chi-squared statistical analysis were used to interpret the results. Results: Knowledge before learning in the artificial models & animation film was 48.2% and 33.3% respectively and after learning these percentage changed to 64.3% & 59.7%. Both learning methods showed positive result to promote knowledge (P<0.01), although there was no significant difference between these two methods(P<0.6). Conclusion: the two learning methods showed the same improved knowledge among the test groups. It could be suggested the animation film could be assumed as a good method due to its repeatability and cost effective advantage.