كليدواژه :
تمدن , پليس , عدالت اجتماعي , اخلاق اجتماعي , نظم , اعتماد اجتماعي , مشروعيت
چكيده فارسي :
خدا بشر را آفريد و بشر تمدن را. بيترديد ميان تمام مفاهيمي كه حاكي از توانايي بشر است مفهومي جامعتر از تمدن نميتوان يافت كه همه دستاوردهاي عقل، هوش و خلاقيت او را يكجا نمايندگي كند. تمدن واژهاي است كه به تنهايي تمام سرمايهها، داشتهها و انباشتههاي نسلهاي متمادي گروه كثيري از انسانها را به منصه ظهور ميرساند. تمدن گرچه بيشتر در مظاهر مادي جلوه ميكند، اما هرگز بدون پشتوانههاي فكري و معنوي نميتواند به اوج برسد و دوام بياورد. تجربه زندگي جمعي انسان به او آموخته است كه براي حفظ دستاوردهاي مادي و معنوي خويش به نيرويي محافظ در جامعه نيازمند است كه امروز به آن «پليس» ميگوييم. اما فلسفه وجودي اين نيرو و نوع رابطه او با ساير پديدههاي اجتماعي از جمله مباحث تمدني خالي از بحث و نظريهپردازي نبوده است؛ زيرا رابطه دو مفهوم تمدن و پليس رابطهاي چندجانبه است كه با توجه به اهميت و آثار گسترده اجتماعي آن نيازمند بررسي عميق و جامع است. در اين باره جامعهشناسان و دانشمندان علوم اجتماعي سؤالهاي بسياري مطرح كردهاند از جمله اينكه كاركرد پليس در اجتماع چيست؟ پليس با كداميك از جنبههاي فرهنگي يك تمدن بيشتر در ارتباط است؟ رابطه پليس با عدالت اجتماعي به عنوان يكي از محورهاي تمدن چيست؟ مشروعيت پليس با مشروعيت نظام تمدني مرتبط است؟ اعتماد اجتماعي چه نقشي در موفقيت پليس دارد و اعتماد به پليس چگونه حاصل ميشود؟ اين مقاله سعي خواهد كرد با رجوع به آراي جامعهشناسان و دانشمندان علوم اجتماعي، به سؤالهاي يادشده پاسخ گويد. در اين زمينه ضمن اشاره به اشتراك مفهومي دو واژه تمدن و پليس در تاريخ ادبيات بعضي از كشورهاي اروپايي، به اشتراكات كاركردي و عملكردي نظام سياستگذاري تمدني و نظام اجراي سياستهاي تمدني (پليس) و نقش اين كاركردها در تحكيم متقابل پايههاي تمدن از سويي و استحكام عملكرد پليس از سوي ديگر ميپردازد.