تاثير درمان شناختي مبتني بر ذهن آگاهي بر طرحواره هاي هيجاني و راهبردهاي نظم جويي شناختي هيجاني زنان مطلقه

The Effect of Cognitive-Based Cognitive-Mindedness-Based Therapy on Emotional Schemas and Cognitive-Emotional Ordering Strategies of Divorced Women

مقدمه طلاق به عنوان پايان قانوني يك رابطه زوجي، از استرس زاترين رخدادهاي زندگي است كه چگونگي مديريت و تعديل هيجانات به دنبال آن از عوامل تعيين كننده سلامت روان و كيفيت زندگي به شمار مي رود. اين مطالعه با هدف تعيين تاثير درمان شناختي مبتني بر ذهن آگاهي بر طرحواره هاي هيجاني و راهبردهاي نظم جويي شناختي هيجاني زنان مطلقه انجام گرفت. روش كار: روش پژوهش حاضر از نوع نيمه تجربي با طرح پيش آزمون-پس آزمون با گروه كنترل بود كه در سال 1397-1396 انجام شد. جامعه آماري پژوهش را كليه زنان مطلقه شهر تهران تشكيل داده و نمونه پژوهش نيز از ميان زنان مراجعه كننده به مجتمع قضايي خانواده شعبه 2 و مجتمع قضايي شهيد صدر شهر تهران به تعداد 30 نفر در دو گروه آزمايش (15 نفر) و كنترل (15 نفر) بود كه به روش نمونه گيري هدفمند [o1] و با تخصيص تصادفي افراد به دو گروه آزمايش و كنترل اانجام گرفت، بدين صورت كه پس از انتخاب آزمودني ها و تعيين دو گروه براساس جنس و سن با استفاده از روش پرتاب سكه، يك گروه به عنوان آزمايش و ديگري به عنوان كنترل انتخاب شد. داده هاي پژوهش با استفاده از ابزار طرحواره هاي هيجاني و تنظيم هيجان شناختي كه روايي و پايايي آنها در مطالعات متعددي مورد تاييد است جمع آوري شده و به وسيله روش هاي آمار توصيفي (ميانگين و انحراف استاندارد) و استنباطي (تحليل كواريانس چند متغيره) و نرم افزار تحليل داده Spss v.22 تجزيه و تحليل گرديد. يافته ها: يافته هاي پژوهش نشان داد كه درمان شناختي مبتني بر ذهن آگاهي به طور معني داري بر متغيرهاي طرحواره هيجاني (F = 133/998, P = 0/05)، مولفه هاي تنظيم هيجان شناختي مثبت (F = 288/159, P = 0/001)و تنظيم هيجان شناختي منفي (F = 1121/165, P = 0/001),زنان مطلقه تاثير داشته و باعث كاهش در طرحواره ها و راهبردهاي هيجاني منفي و افزايش در تنظيم هيجان شناختي مثبت زنان گروه آزمايش گرديده است. نتيجه گيري: با توجه به يافته هاي پژوهش پيشنهاد مي شود كه از اين روش مداخله جهت كاهش مشكلات و پيامدهاي رواني و رفتاري طلاق استفاده شود.

Introduction: Divorce as the legal end of a paired relationship is one of the most stressful events in life, and how to manage and adjust emotions is one of the determinants of mental health and quality of life. The aim of this study was to determine the effect of cognitive-mindedness-based therapy on emotional schemas and cognitive-emotional ordering strategies of divorced women. Methods: The present study was a semi-experimental design with pretest-posttest design with control group, conducted in 1396 - 1396. The statistical population of the study consisted of all divorced women in Tehran and the sample was from among women referring to the Judicial Complex of Branch 2 family and Shahid Sadr Judiciary Complex in Tehran. The sample consisted of 30 people in both experimental and control groups (15 people). That was done by purposeful sampling and randomly assigned to the experimental and control groups. After selecting the subjects and determining the two groups based on gender and age using the coin throwing method, one group was tested and the other Controlled as selected. The research data were collected using emotional schema and emotional adjustment tools whose validity and reliability were confirmed in several studies. Data were analyzed by descriptive statistics (mean and standard deviations) and inferential statistics (multivariate covariance analysis) and analysis software Spss v.22 data was analyzed. Results: The findings of this study showed that cognitive-mindedness-based cognitive therapy significantly affected the emotional schema variables (F = 133/998, P = 0/05) positive emotional adjustment parameters (F = 288/159, P = 0/001) an‎d negative excitement setting (F = 1121/165, P = 0/001), and decreased negative emotional strategies and emotional strategies and increased emotional regulation of women in the experimental group. Conclusions: Awareness-based cognitive therapy is a suitable method for regulation of emotional schemas and negative emotional cognitive-behavioral strategies of divorced women. Therefore, with regard to the growth of divorce during the past few years, it is suggested that this intervention be used to reduce the psychological and behavioral consequences of divorce.