كليدواژه :
اخلاق , حقوق بشر , حقوق انساني , كانت , بنتهام , رورتي , پراگماتيسم , پست مدرنيسم
چكيده فارسي :
به طور كلي در فلسفههاي اخلاق مدرن تا اين اواخر دو نگره يا مكتب حاكم بوده است. مكتب اخلاق «وظيفهگرا»كه در آن بر ماهيت كنش تأكيد ميشود. اين مكتب ابتدا از سوي ايمانوئل كانت مورد توجه قرار گرفت. بر اين اساس، انجام يا خواست هر عمل بايد به گونهاي باشد كه به يك قانون اخلاقي جهانشمول تبديل شود. در مقابل مكتب اخلاقي ديگري از سوي جرمي بنتهام و جان استوارت ميل با عنوان«اخلاق فايدهگرا» مطرح شد. در اينجا ما آن كنشهاي اخلاقي را در اولويت قرار ميدهيم كه بتواند بيشترين خوشبختي را براي بيشترين مردم به همراه آورد. سه چهار دهه اخير و همزمان با چرخش زباني و معرفتي كه تحت عنوان گذار از اثباتگرايي به فرااثباتگرايي مشهور شده، چالش ديگري در بحث فلسفه اخلاق از جانب ريچارد رورتي، مطرح شده كه به ادعاي وي مبتني بر استلزامات جهان متكثر كنوني است. اين دعوي ميتواند نسبت جديدي ميان اخلاق و حقوق بشر ايجاد كند. از اين رو مفروضه اصلي مقاله حاضر اين است كه رورتي اين ادعا را با تركيب نظريه پراگماتيسم و اصل رخدادي بودن معرفت و اخلاق پسامدرن مطرح كرده است. به منظور اثبات فرضيه، مقاله در دو بخش تنظيم شده است؛ در بخش نخست به منظور آشنايي با انديشه آيينشكن رورتي، بنيادهاي فلسفه اخلاق به بحث گذاشته ميشود. در بخش دوم و ذيل بحث اخلاق مبتني بر حقوق انساني، برخي ويژگيهاي آن مورد واكاوي قرار خواهد گرفت. .مقاله حاضر به روش توصيفي و با تحليل محتوايي آثار مختلف رورتي به نگارش در آمده است. پشتوانه نظري مقاله رهيافت انتقادي هنجاري است.