كليدواژه :
روششناسي , معرفتشناسي , پستمدرنيسم , شالودهشكني , علوم سياسي
چكيده فارسي :
اين مقاله تلاش ميكند تأملي در رابطه ميان روششناسي پستمدرن و معرفتشناسي علوم سياسي داشته باشد. رابطهاي كه حداقل از نيمه قرن بيستم به اين سو داراي تأثيرات شگرفي بر روشهاي پيشين داشته و بنمايه اصلي مباحث پستمدرن تلقي شده است. شالودهشكني كه بسياري از صاحبنظران پستمدرنيسم، دريدا را پدر آن دانستهاند، بهعنوان روششناسي پستمدرن و محور مطالعات و مبناي تجزيه و تحليل اين حوزه معرفي شده است. مفهومي كه حداقل به زعم دريدا صرفاً در پي دگرگونسازي ساختارها نيست، بلكه در كنار اين مهم به تجديد ساختاري متفاوت ميانديشد. اين انديشه نهفته كه در ذات شالودهشكني است، ارتباط وثيقي با اصول مبحث معرفتشناسي دارد كه در اين مجال در حوزه علوم سياسي به آن پرداخته شده است. از ديگر دلايل ارتباط اين دو مفهوم، استقلال ذاتي در بهرهبرداري از مفهوم علم است كه بهويژه در علوم سياسي به افزايش قدرت تحليل مسائل مربوط ميانجامد و بهعنوان نتيجه بحث به آن اشاره ميكند