عنوان مقاله :
بازخواني فلسفي ـ جامعهشناختي از سوژه انساني در جرمشناسي با تأكيد بر نظريه تلفيقي جرمشناسي پستمدرن
پديد آورندگان :
گلدوزيان ، حسين دانشگاه گلستان
كليدواژه :
سوژه انساني , ساختار اجتماعي , جرمشناسي پستمدرن , نظريه ساختيابي , نظريه تلفيقي
چكيده فارسي :
يكي از موضوعات اساسي در جرمشناسي كه بر اتخاذ رويكردهاي مختلف نسبت به علتشناسي و راهكارهاي پيشگيري از جرم تأثير ميگذارد، شناخت انسان به عنوان مرتكب جرم است. انسان موجودي آزاد است يا مجبور؟ انسان موجودي منفك از جامعه است يا موجودي اجتماعي؟ اين تحقيق بر آن است تا به روش توصيفي ـ تحليلي، نظريههاي جرمشناسي را مورد بازخواني قرار دهد و بررسي كند كه هر كدام از آنها چه پاسخي به اين دو سؤال دادهاند و در نهايت، نظريه تلفيقي جرمشناسي پست مدرن را در رابطه با سوژه انساني مرتكب جرم تشريح كند. نظريههاي اوليه جرمشناسي، انسان را موجودي منفك از جامعه تلقي ميكردند و در بين آنها، برخي تأكيد بر نقش فعال سوژه انساني داشتند، مانند مكتب كلاسيك، و برخي همچون جرمشناسي تحققي، انسان را موجودي مجبور با سرنوشت محتوم ميدانستند. با نفوذ آموزههاي جامعهشناسي به جرمشناسي، انسان از موجودي فردي به موجودي اجتماعي تغيير ماهيت داد. اما از منظر فلسفي، نظريههايي مانند جرمشناسي ماركسيستي قائل به منفعل بودن سوژه انساني بودند و رويكردهايي مانند برچسبزني، اعتقاد به فعال بودن سوژه انساني داشتند. به طور كلي، جرمشناسي تا دهه 1990 بين دو گزينه الف: انسانِ آزاد با انتخابهاي بيشمار و ب: انسان مجبور با سرنوشتي محتوم، در انتخاب و ترديد است و گزينه ج كه الف و ب را با هم در بر داشته باشد، باور رايج اين دوران نيست. اما از اين دهه جرمشناسان پستمدرن با تأسي به نظريه ساختيابي آنتوني گيدنز، در عين پذيرش اجتماعي بودن انسان، او را هم در بندِ ساختارهاي اجتماعي و هم شكلدهنده ساختارهاي اجتماعي تلقي ميكنند و همزمان با تأكيد بر نقش تأثيرگذار ساختارهاي اجتماعي و به بيان دقيقتر گفتمان، عامليت فعال انساني را انكار نميكنند. جرمشناسان پستمدرن براي تقويت نقش فعالانه انسان در شكلدهي به گفتمانها، تأكيد بر آموزش و پرورش مسئله طرحكن ميكنند كه به واسطه آن، انسانها از موجوداتي منفعل به افرادي فعال و گفتمانساز تبديل ميشوند.
عنوان نشريه :
آموزه هاي حقوق كيفري