كليدواژه :
عرفيشدن , فلسفه هنر اسلامي , موعودگرايي , فلسفه هنر مسيحي , تمثّل , تجسّد , رسانههايارتباطجمعي , سينما , ايران ,
چكيده فارسي :
اگر دين را «فرارَوي» از منيّت، ماديت و موقعيت» تعريف كنيم و با امعان نظر به تعاليم دين مبين اسلام، بُعد شريعت و مسئوليتهاي انسان (در برابر خود، خدا و ديگران) را به اين تعريف منضمّ كنيم و با توجه به اينكه دين مبين اسلام، داعيهدار هدايت و مديريت تمام ابعاد زندگي فردي(شخصي) و اجتماعي پيروان خود و نويدبخش آينده روشن براي انسان است؛ آنگاه «عرفيشدن» را ميتوان «ماندن در منيت، ماديت و موقعيت، دم غنيمت شمردن» و بالتّبع «فروگاهي نقش هدايتي و مديريتي دين و آموزههاي آن در گستره و ابعاد زندگي فردي و اجتماعي پيروان و عدم توجه به آينده موعود و آينده روشن» قلمداد كرد.براي اينكه بدانيم آيا در جامعه ايران احتمال «عرفيشدن» از مسير «سينما» وجود دارد يا نه؟ ناگزير از اتخاذ تعريفي از «عرفي شدن» و از «دين» بوده و پس از آن گريزي بر مباني هنر غرب مسيحي مدرن داريم، براي تمهيد ورود به بحث «سينما» بهعنوان رهاورد مدرنيته و غرب و بررسي ماهيت و خاستگاه سكولار آن شديم. در ادامه اين سير بر اصل «تجسّدگرايي»، «تجسّمگرايي»، «قدسيتزدايي» و «غيبگريزي» در مباني فلسفه هنر غرب مسيحي واقف شده، ادامه اين سير نزولي را دوره رنسانس و پس از آن در عصر جديد كه بر «لذّتگرايي» و «رومانتيسم» تاكيد دارد؛ پيگير شده و اين روند را در راستاي عرفيشدن دين، فرهنگ و جامعه ميدانيم. به نظر ميرسد با امعان نظر به مباني فلسفه هنر اسلامي كه بر «نفي تجسّد» بلكه بر «تجلّي»، «محاكات از غيب»، «تمثّل» و «وعده آينده روشن» تأكيد دارد؛ در جريان سينماي امروزين ايران بدون توجه به اين مباني، خواسته و ناخواسته(يا نادانسته) از آن مباني تبعيت شده و لاجرم مسير و جريانِ نه تمهيد بر جامعه منتظران، نه موعودگرايي و جامعه موعود مهدويت، بلكه «عرفيشدن»حتي در سينمايي كه ادعاي ديني بودن دارد؛ طيّ ميشود. اين فرايند به دلايل زير در سينماي ايران اتفاق ميافتد: 1. عدم توجه به تفاوت بنيادين مباني فلسفي اسلامي و غربي 2. ماهيت و خواستگاه تصوير و سينما كه سكولاراست 3. تاختن بر آموزههاي ديني كه به نوعي پرستيژ و كلاس «روشنفكر» بودن را دارد.