فرضيۀ خداباوري و اصل سادگي از منظر ريچارد سوئين‌برن

اين نوشتار تأملي است بر ديدگاه ريچارد سوئين برن در باب فرضيۀ خداباوري؛ ديدگاهي كه ادعا مي‌كند فرضيۀ مذكور محتمل‌ترين تبيين براي عالم است و سعي دارد با توسل به اصل سادگي اين مدعا را به اثبات رساند. براي اين منظور، سوئين برن استدلال مي‌كند كه چون موضوع فرضيۀ موردنظر، خداي نامتناهي است و از طرفي مفهوم نامتناهي ساده‌تر از مفهوم متناهي است، لذا اين فرضيه از هر فرضيۀ ديگري(شخصي و علمي) ساده‌تر خواهد بود، زيرا موضوع ساير فرضيات امري متناهي است و درنتيجه مي‌توان فرضيۀ موردنظر را محتمل‌ترين تبيين براي عالم تلقي كرد. اما در ادامه سعي بر آن است تا نشان دهيم كه تبيين سوئين برن دربارۀ مفهوم نامتناهي، قابل‌تأمل است، زيرا مفهوم نامتناهي‌اي كه او از حيث معرفت‌شناختي لحاظ مي كند، مفهومي ايجابي و مشتمل بر تمام كمالات است كه به‌طور مجزا از يكديگر شناخته مي‌شوند. درنتيجه اين مفهوم نامتناهي متشكل از بي‌نهايت مؤلفه و درنتيجه پيچيده‌ترين مفهوم خواهد بود. بنابراين راه‌حل ما براي اين اشكال، ترك مقام معرفت‌شناسي و ورود به حوزه هستي‌شناسي است، به اين معنا كه نامتناهي را صرفاً در مقام تحقق لحاظ كنيم. زيرا نامتناهي در مقام تحقق، وجودي مطلق و بسيط است. و ازآنجاكه وجود خاستگاه وحدت است، لذا در موجود نامتناهي كثرت بماهو كثرت راه نداشته و عين وحدت خواهد بود. و اگر خداوند را در اين مقام، نامتناهي لحاظ كنيم فرضيۀ خداباوري ساده‌ترين فرضيۀ ممكن و بالتبع محتمل‌ترين تبيين براي عالم به شمار خواهد آمد.