عنوان مقاله :
تولد بچه ديگر: دوست يا دشمن بچه اول
پديد آورندگان :
عصاره، فريده وزارت آموزش و پرورش
كليدواژه :
تولد , بچه ديگر , دوست يا دشمن , بچه اول
چكيده فارسي :
پيش از اينكه خواهرش را از بيمارستان به خانه بياورند، از اينكه نميتوانست به بيمارستان برود و او را ببيند خيلي ناراحت بود. براي آمدنش لحظهشماري ميكرد. مثل پروانه دورش ميچرخيد. همهاش ميخواست او را بغل كند. گاهي كه بچه را روي پايش ميخواباندند، زبانش را با ژست لالايي در دهانش ميچرخاند؛ ضربه آرامي به پشتش ميزد و همزمان ميگفت: «لالاي لاي لاي لالاي. لالاي لاي لاي لالاي. لالاي لاي لاي لالاي». مدتها بالاي سرش مينشست و سر و صورتش را آرام نوازش ميكرد. تا كه صداي گريهاش درميآمد، هر جا كه بود خودش را به او ميرساند؛ رو به او ميكرد و با لحن مهربانانهاي ميگفت: «گريه ميكني ناراحتي؟ غصه نخور خودم مواظبتم. نميذارم كسي اذيتت كند. اصلاً نگران نباش. تو منو داري. من داداشيتم، من نگهبانتم ... بوس بوسي من».
در آن مدت آماده به خدمت بالاي سرش بود. وقتي متوجه ميشد كه مادرش ميخواهد بچه را پوشك كند، بدو بدو كيسه پوشكها را ميآورد و ميگفت: «خواهر بوس بوسيمو خودم ميخوام پوشكش كنم». مادر ميگفت: «همين كه پوشكشو برام آوردي، كمك زيادي به من كردي». البته باز هم اصرار ميكرد.
اسباببازيهاي خودش را براي بچه ميآورد و با زبان كودكانهاي برايش توضيح ميداد كه اينطوري با اين بايد بازي كني. گاهي هم كتاب قصهاش را ميآورد و تصويرهايش را نشانش ميداد و از روي تصوير، قصهاش را برايش ميگفت. شعرهايي را كه در مركز پيشدبستاني ياد گرفته بود براي بچه ميخواند. وقتي خواهرش را روي پايش ميخواباندند، لالاي لالالاي منحصربهفردش را براي او ميخواند. درواقع كارهايي را كه در دوران نوزادياش براي او انجام شده بود، به خواهرش پس ميداد.
عنوان نشريه :
رشد آموزش پيش دبستاني