عنوان مقاله :
نسبت ميان فلسفه و سينما؛ پژوهشي بر اساس فلسفۀ سينماييِ ژيل دلوز
پديد آورندگان :
پارسا خانقاه ، مهرداد دانشگاه بينالمللي امام خميني(ره) و دانشجوي دكتري فلسفۀ دانشگاه باري (آلدو مورو) ايتاليا , فتح طاهري ، علي دانشگاه بينالمللي امام خميني (ره) - گروه فلسفه
كليدواژه :
تصوير- حركت , تصوير- زمان , هستيشناسيِ تصوير , ژيل دلوز , فلسفۀ سينما
چكيده فارسي :
ژيل دلوز (Gilles Deleuze)، فيلسوف برجستۀ پستمدرن، در دو اثر سينماييِ خود، سينما 1: تصويرحركت و سينما 2: تصوير-زمان، روايت ژرف و منحصربهفردي از نسبت ميان فلسفه و سينما ارائه ميكند، كه به نظر ميرسد از نظريۀ فيلم متعارف فراتر ميرود. همين ايدۀ پيوند دروني ميان تصوير و واقعيت، يا سينما و هستيشناسيِ تصوير است كه ميان ديدگاههاي او و رويكردهاي متعارف نظريسينمايي فاصلۀ زيادي ايجاد ميكند. تصادفي نيست كه فلسفۀ او با اولويت وانمايي و تصوير در پروژهاي به نام «افلاطونگرايي وارونه» آغاز ميشود. در اين مقاله، با ترسيم تفكر سينمايي دلوز، اهميت خاص آن را در جريان نقد فيلم و حتي در تفكر فلسفي نشان ميدهيم، و به تحليل اين مسئله ميپردازيم كه دلوز چگونه سينما را شكلي از فلسفهورزي (و بالعكس) تلقي ميكند و چگونه اين دو حوزه ميتوانند مرزهاي يكديگر را تغيير داده، بسط دهند؛ در عين حال، در اين پژوهش ميكوشيم قوتها و محدوديتهاي رويكرد او را از منظر نوعي نخبهگرايي كه در كتابهاي او ديده ميشود، بررسي كنيم. فهم تفكر سينمايي دلوز به ما اجازه ميدهد كه در مضامين سفت و سخت تفكر سنتي بازانديشي كنيم و حتي پويايي متقابل و پيوند تفكر با پديدههاي مدرني مانند سينما را به عنوان زمينهاي كه با حركت، زمان و تصوير كار ميكند، تشخيص دهيم.