عنوان مقاله :
رايشنباخ و گذار از تأليفيِ پيشين به پيشينِ نسبيشده
پديد آورندگان :
عبادي ، احمد دانشگاه اصفهان - گروه فلسفه و كلام اسلامي , امدادي ماسوله ، محمد دانشگاه بينالمللي امام خميني(ره) قزوين
كليدواژه :
اصول موضوعه ارتباط , اصول موضوعه هماهنگي , پيشين نسبيشده , تأليفي پيشين , روششناسي علم , رايشنباخ , اينشتين
چكيده فارسي :
هانس رايشنباخ در نظريۀ نسبيت و معرفت پيشين (1920) و پيدايش فلسفۀ علمي (1951) از احكام تأليفي پيشينِ كانت دو برداشت يا خوانش متضاد دارد. كتاب نخست، خواستار بازانديشي تأليفي پيشين از طريق نظريۀ نسبيت، اما اثر دوم، به دنبال ردّ اين احكام است. رايشنباخ در 1920، با تفكيك ميان اصول موضوعۀ ارتباط و اصول موضوعۀ هماهنگي، دو برداشت متفاوت از امر پيشين كانت ارائه نمود: 1. ضروري و غيرقابل تجديدنظر، 2. سازندۀ متعلق شناخت. رايشنباخ با نپذيرفتنِ معناي نخست، معناي دوم را نگه ميدارد و آن را آموزهاي اينشتيني ميداند. او اثباتگرايي متقدم را به دليل عدم توجه به نقش اصول موضوعۀ هماهنگي در فلسفۀ علم سرزنش ميكند. انديشههاي رايشنباخ دربارۀ پيشينِ نسبيشده از چند جهت قابل تأمل و بررسي است: 1. اتخاذ رويكرد مابين كانت و تجربهباوري متقدم در بازنگري تأليفي پيشين به پيشين نسبيشده، 2. دستيابي به يك ايدهآل فلسفۀ علميِ قطعي، عليرغم نقد به مطلقانگاري كانت، 3. بيتوجهي به اختلاف در كاركرد مفهوم قرارداد نزد پوانكاره و اثباتگرايان منطقي، 4. غفلت از پيوند نظريۀ نسبيت اينشتين با احكام تأليفي پيشينِ كانت، 5. نداشتنِ الگويي مشخص جهت تفكيك اصول پيشين از اصول تجربي. هدف اين نوشتار، بازسازي، تكميل و توسعۀ نظريۀ پيشينِ نسبيشدۀ رايشنباخي در روششناسي علم است.