چگونگي غلبه هنر بر متافيزيك غرب در تفكر هايدگر

به نظر هايدگر نيست‌انگاري غرب ناشي از تاريخ متافيزيك‌زده آن است كه از افلاطون آغاز مي‌شود. متافيزيك به دليل غفلت از وجود و پرداختن به موجودات به نيست‌انگاري انجاميده است. راه‌‌ حل هايدگر براي مواجهه با متافيزيك و نيست‌انگاري در توجه به هنر است. هنر عالمي را كه پيش‌تر وجود داشته است آشكار مي‌كند و از اين رهگذر قومي را پديد مي‌آورد و تاريخ آن را رقم مي‌زند و بر متافيزيك غلبه مي‌كند. مساله اين مقاله اين است كه متافيزيك چگونه به نيست‌انگاري انجاميده است و هنر چگونه بر متافيزيك غلبه مي‌كند. هدف مقاله نشان دادن اين است كه سرّ اين مساله در نسبت ميان متافيزيك و هنر با امر حسي است. اين مقاله تلاشي است براي نشان‌دادن اين دو نسبت و از اين رهگذر آشكار‌ساختن نقش هنر در غلبه بر متافيزيك. نتيجه اين مقاله اين است كه متافيزيك امر حسي را به مرتبه موجود ناحقيقي تنزل داده است، ولي هنر مي‌تواند آفرينش‌گري كند و با آغازي غيرمتافيزيكي امر حسي را حقيقت بخشد.