كليدواژه :
فلسفۀ اخلاق زردشتي , فلسفۀ اخلاق پارسي , پيامدگرايي فراگير , فايدهگرايي لذتگرا , سرمايهگرايي , اوستا , دينكرد , اَشَه
چكيده فارسي :
اين مقاله، «پژوهشي ميانرشتهاي» در «فلسفۀ اخلاق» و «فرهنگ و زبانهاي ايران باستان» است كه با رويكردي نوين «فلسفۀ اخلاق زردشتي» را تشريح ميكند. اين مقاله «فلسفۀ اخلاق زردشتي» را گونهاي از «پيامدگراييِ فراگيرِ فايدهگرا و لذتگرا» ميداند كه برپايه «هستيشناسي، مابعدالطبيعه و الهيات زردشتي» بنا نهاده شده است. تضاد بنيادين ميان «نيك» و «بد»، «لذت» و «درد» و «نيروهاي زندگي» و «نيروهاي مرگ» در «فلسفۀ اخلاق زردشتي»، مبتني بر تضاد بنيادين ميان «خير» و «شر»، «اهورا مزدا» و «اهريمن» و سپنته مينو و انگره مينو در اوستا است. متون اخلاقي پهلوي، مانند دينكرد ششم، نيز بر اين نكته تأكيد ميكنند كه تن را بايد در رامش و خوشي داشت و از درد و رنج پرهيز كرد و كار نيك كردن براي كسي كه درد را در تن راه دهد دشوار است. اين مقاله نشان ميدهد، سالها پيش از «چرخش زباني» و «تغيير بزرگ در افكار عمومي نسبت به زندگي، سازندگي و نوآوري» كه در سدههاي هفدهم و هجدهم در شمالغرب اروپا رخ داد و به «انقلاب صنعتي» و سپس «رشد اقتصادي در جهان مدرن» انجاميد، بنيانهاي اصلي «سرمايهگرايي» در «فلسفۀ اخلاق زردشتي» وجود داشتند.