عنوان مقاله :
تحول معنايي عقل و عشق در شعر داستاني فارسي و برداشت امروزين (فردوسي، نظامي، مولوي)
پديد آورندگان :
مرديها ، مرتضي دانشگاه علامه طباطبايي - دانشكده ارتباطات - گروه ارتباطات اجتماعي
كليدواژه :
عشق , عقل , عقل عرفي , عقل كلي , عشق الهي
چكيده فارسي :
عقل و عشق دو اسم معنا هستند و مثل اغلب اسامي معنا، مفهومي كشسان داشتهاند. فيلسوفان و عارفان و شاعرانِ حكيم هركدام به نوعي در تعريف و تحديد حدود يا تعريض حدود آنها سخن گفتهاند. در قالب يك نگاه بينرشتهاي، ادبيات از يك سو، فلسفه (و روانشناسي شناخت)، از سوي ديگر، اين مقاله در قالب يك تحليل محتواي مقايسهاي، سير تحول معنايي اين دو واژه را در شاهنامه، پنجگنج و مثنوي پي ميگيرد و از دليل تفاوت دو مقام گفتار و كردار در اقبال به آنها پرسش ميكند. بنا بر آنچه يافته شد، فردوسي عقل و عشق را در معاني نزديك به عرف عمومي كاربرد آنها به كار گرفته؛ نظامي عشق بشري و زميني را در اعلي درجۀ آن توضيح و بازنمايي كرده است و اشارات اوليه و بسط نايافتهاي هم به مفاهيمي چون «عقل كلي» و «عقل تحت هدايت وحي» داشته است؛ مولوي در اين كار به شكلي شاخص شالودهشكن بوده و معاني معنوي و آييني بهكلي متفاوتي بر اين مفاهيم حمل كرده كه تا مرز اشتراك لفظي پيش رفته است. در قالب يك تناقضنما، تعابير مولوي از عقل و عشق، تاحدي به دليل روش غيراستدلالي آن و دشواري درك و سختي اجرا، در يك فضاي گفتاري اشرافيت معنوي محدود شد و كاربرد عمومي و عملي اين دو مفهوم به نگاه و نمادپردازي اعتدالي نظامي و به ويژه فردوسي نزديك ماند؛ در حاليكه از حيث اشتهار و احترام ماجرا برعكس اين است.
عنوان نشريه :
پژوهشهاي بينرشتهاي ادبي
عنوان نشريه :
پژوهشهاي بينرشتهاي ادبي