عنوان مقاله :
بررسي روانشناختي شخصيت فريدون و ضحاك براساس نظريه شخصيت آبراهام مزلو
پديد آورندگان :
زارعي ، فخري دانشگاه شهركرد - دانشكده ادبيات و علوم انساني , موسوي ، كاظم دانشگاه شهركرد - دانشكده ادبيات و علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي , محمدي آسيابادي ، علي دانشگاه شهركرد - دانشكده ادبيات و علوم انساني - گروه زبان و ادبيات فارسي
كليدواژه :
شاهنامه , فريدون , ضحاك , مزلو , خودشكوفايي
چكيده فارسي :
انسان كامل و ارائه تصويري گويا و روشن از او از موضوعات بحثانگيز در علوم انساني ازجمله ادبيات و روانشناسي است. در ميان نظريههاي شخصيت و از نگرشهاي نو در روانشناسي، نظريه انسانگرايي است كه در آن انسان و دستيابياش به خودشكوفايي از مباحث مهم به شمار ميآيد. در ميان انسانگرايان نظريه آبراهام مزلو شامل سلسلهمراتب نيازها ازجمله نيازهاي فيزيولوژيكي، امنيت، عشق و محبت، احترام و خودشكوفايي است كه از اهميت ويژهاي برخوردار است. اين نظريه در بعضي از آثار ادبي ازجمله شاهنامه فردوسي كه ماهيتي انسانمحور دارد انطباقپذير است. بررسي شخصيتهاي اين اثر نشان ميدهد انسان ايراني در ادوار گذشته، تا چه حد به رشد و كمال انساني دست يافته و چه اندازه منطبقبر الگوهاي شخصيت رشديافته حوزه روانشناسي است. در ميان شخصيتهاي شاهنامه، فريدون يكي از محبوبترين چهرههاي اين اثر حماسي است كه ويژگيهاي افراد خودشكوفا در رفتار و گفتار او مشهود است. ويژگيهايي مانند درك درست از واقعيت، خوي مردمگرا، تشخيص هدف از وسيله، روابط درونفردي و خودانگيختگي. در تقابل با فريدون، شخصيت ضحاك را ميتوان واكاويد. بررسي شخصيت ضحاك نشاندهنده ناكامي او در تأمين سلسهمراتب نيازهاي اساسي و گذرنكردن از پايينترين سطوح نيازهاست. هدف از اين بررسي، نشاندادن جايگاه شخصيت فريدون و ضحاك، براساس نظريه مزلو است كه ميتواند رهنموني در بررسي همه شخصيتهاي شاهنامه براي يافتن انسان كامل باشد و از سويي قابليت متون كهن فارسي در شاخصهاي نظريههاي نوين را نشان دهد. پژوهش حاضر با بررسي انديشه و رفتار اين دو شخصيت، فريدون را الگو و نمونه افراد خودشكوفا و ضحاك را نمونه ناشكوفايي شخصيت معرفي ميكند و دلايل آن را بررسي ميكند.