عنوان مقاله :
اهميت بازآفريني روسو از نقد افلاطوني هنر
پديد آورندگان :
اسمعيل زاده برزي ، عليرضا دانشگاه علامه طباطبائي
كليدواژه :
هنر , روسو , افلاطون , بازآفريني , عاطفه , اصالت
چكيده فارسي :
ژانژاك روسو در تعدادي از آثار خود همچون گفتار دربارۀ هنرها و علوم و نامه به دالامبر دربارۀ تئاتر، برخلاف جريان غالب و روح زمانۀ خود، انتقادي از هنرها و بهويژه هنر تئاتر ارائه كرد كه در اساس، مبتني بر نقد افلاطوني هنر در رسالۀ جمهوري بود. مقالۀ حاضر پس از موجهساختن اين نكته كه نقد روسو را ميتوان همچون بازآفريني نقد افلاطوني هنر در قرن هيجدهم به شمار آورد، ميكوشد تا نشان دهد نقد روسو علاوه بر اهميت فينفسه، ميتواند اهميت ويژهاي در دستيابي به تفسيري تازه از نقد افلاطوني هنر داشته باشد. روسو با كاربست ايدههاي اساسي افلاطون در نقد هنر زمانۀ خود، نقد افلاطوني هنر را از چارچوب متافيزيك خاص افلاطون جدا كرده و با آشكار ساختن هستۀ جاودانۀ آن، امكان پذيرش و فهم عامتري به آن بخشيده است. در تفسير روسويي از ديدگاه افلاطون، تمايز سهگانۀ ايده، واقعيت و تقليد به تمايز دوگانۀ واقعيت و تصوير فروكاسته ميشود و محل اصلي نقد نيز اين نكته است كه هنر، يا بهطور خاص تقليد هنري، با حائلساختن تصويري كه داراي بار عاطفي بيگانه است ميان مخاطب و واقعيت، موجب ازبينرفتن ادراك اصيل چيزها ميشود و اين امر بهنوبۀ خود موجب ازدسترفتن اصالت عواطف و در نتيجه برهمخوردن تعادل اخلاقي خواهد شد.