عنوان مقاله :
كاركرد مفهوم كلي درانديشه ابن سينا و هگل
پديد آورندگان :
فضل الهي ، اميرحسين دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم تحقيقات , مرادخاني ، علي دانشگاه آزاد اسلامي واحد شمال - گروه فلسفه
كليدواژه :
كلي انضمامي , كلي طبيعي , ماهيت لابشرط , صورت معقول
چكيده فارسي :
در تاريخ فلسفه، آنچه مفهوم كلي را به مسئله تبديل كرده، كاركردهاي هستي شناختي، معرفتي و نيز كلامي آن بوده است؛ البته توجه به چنين كاركردهايي، فهمي فراتر به لحاظ حيث منطقي آن را مي طلبد. در اين حوزه، نگرش خاص ابن سينا دربارۀ كلي طبيعي كه درپرتو اعتبارات لابشرطي ماهيت و با وصف معقوليت بر آن تأكيد شده است، امكان مقايسه با كلي انضمامي هگل با چنين وصفي را فراهم مي آورد؛ بنابراين، ارتباط بين عالم محسوس و عالم معقول، تجرد نفس، نسبت كلي با افراد خود، و مسئلۀ تشخص و فرديت ازجمله موضوعاتي هستند كه كاركردهاي يادشده را توجيه مي كنند؛ اما آنچه در اين بحث، نسبت هگل با ابن سينا را نشان مي دهد، در وهلۀ نخست، توجه به معقوليت ثاني يا فلسفي مفهوم كلي و سپس توجه به كاركردهاي آن است كه درپرتو انديشۀ ارسطو افلاطوني شكل گرفته است. بي ترديد، در تحليل و واكاوي مفهوم كلي و تعينات آن، هگل و ابن سينا تحقق عيني اين مفهوم در افرادش را پذيرفته اند؛ ولي به زعم هگل، كلي انضمامي در اصطلاح حكمت سينوي، ماهيتي مخلوطه و بشرط شيء است كه در سطحي فراتر از ماهيت و وجود (صورت معقول) عرضه شده و كاملاً حيث ايجابي يافته؛ درحالي كه آنچه كلي طبيعي را با توجه به حيث سلبي اش درسطح ماهيت، به صورت مبهم درآورده، نحوۀ موجوديت آن است؛ افزون بر آن، هگل براساس نظريۀ وحدت ضدين، كلي انضمامي را تحليل كرده و استنتاج كثير از واحد را برخلاف قاعدۀ الواحد ابن سينا مجاز دانسته و درنهايت، در دام مفهوم گرايي افتاده است.