عنوان مقاله :
بررسي مولّفه هاي مدرنيسم در چهار داستان كوتاه مهرنوش مزارعي
پديد آورندگان :
احدي، مرضيه دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي - گروه زبان و ادبيات فارسي، تهران، ايران , خمسه، شروين دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي - گروه زبان و ادبيات فارسي، تهران، ايران , جنگي قهرمان، تراب دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مركزي - گروه زبان و ادبيات فارسي، تهران، ايران
كليدواژه :
آنتوني گيدنز , چارلز مي , داستان كوتاه , مدرنيسم , مهرنوش مزارعي
چكيده فارسي :
مدرنيسم جرياني است كه تقريباً در اواخر قرن نوزدهم ميلادي در عرصههاي مختلف اقتصادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و... وسعت يافت. اين جنبش به گسستي تمامعيار و راديكال از سنتهاي فرهنگي و هنري غرب و خلق شكلهاي نوين بيان هنري اشاره دارد. مدرنيسم بهتدريج وارد عرصۀ ادبيات و داستاننويسي شد و بهسبب برخورداري از ويژگيهاي ادبي خاص، از شكلهاي سنتي و تكنيكهاي بياني قديم فاصله گرفت. مدرنيسم داراي شاخصههايي از قبيل سنتستيزي، علمگرايي، انسانمداري، فردگرايي، آزاديخواهي، انتزاعيسازي، انسانيتزدايي، نسبيتگرايي، اعتراض به جهان صنعتي مدرن، آشناييزدايي، ضدقهرمانگرايي، تأكيد بر ضمير ناخودآگاه و همچنين گرايشهاي فمينيستي است. مهرنوش مزارعي از جمله داستاننويسان مهاجر ايرانيتبار معاصر است كه در زمينۀ داستانهاي كوتاه مدرنيستي، صاحب چندين مجموعه داستان و يك رمان است. در اين پژوهش به روش توصيفي-تحليلي، ضمن بررسي عناصر و مؤلفههاي مدرنيستي در چهار داستان برگزيده از مهرنوش مزارعي، ويژگيهاي مدرنيستي موجود در اين داستانها با توجه به آراي سوزان فرگوسن و چارلز مي و نگاه و اهميت او به جايگاه حقوق زنان در جامعۀ مردسالاري طبق نظريات جامعهشناسي آنتوني گيدنز تحليل ميشود. نتايج تحقيق نشان ميدهد مهرنوش مزارعي از بسياري از عناصر و مؤلفههاي مكتب مدرنيسم در داستانهاي خود استفاده كرده است. اين مؤلفهها عبارتاند از: آغاز بدون مقدمۀ داستان، پايان باز، محدوديت مكان و زمان و كاربرد استعاري آنها، توجه به ذهنيت شخصيتها، درونمايههاي مدرن (بيگانگي، تنهايي، انزوا، فردگرايي و...)، ذهنيت مركزي، فشردهسازي زبان و ايجاز، پيرنگهاي حذفي و استعاري، عدم قطعيت، وجود ضدقهرمان، درهمآميختن رؤيا و واقعيت، بيقصگي، چندلايگي ذهني شخصيتها و روايتهاي نامتوالي.
عنوان نشريه :
پژوهش هاي انسان شناسي ايران