بررسي و نقد ايده تعدد قائم در جريان احمد اسماعيل بصري با تاكيد بر روايات عصر ظهور

Investigating and Criticizing the Idea of Multiplicity of Qaem (the Riser) in Ahmad Basri Movement with an Emphasis on the Traditions of the Appearance

واژه«قايم» يكي از پربسامدترين واژگاني است كه درروايات مهدوي منعكس شده است. در دوران پس از ايمه يازده‌گانه تنها مصداق آن بر امام عصر4 قابل تطبيق است. جريان احمد بصري در صدد است اين واژه را كه در روايات اشاره شده بر او تطبيق دهند. آنان با استناد به برخي از روايات متشابه و غيرمتشابه و تاويل‌گرايي به طرح آموزه‌هايي مانند «قايم اول»؛ «قايم قبل از ظهور» بستري را جهت جايگزيني احمد بصري به جاي امام مهدي ايجاد كرده؛ به گونه‌اي كه حجم عظيمي از روايات اختصاصي امام مهدي را در شان وي مي‌دانند. نوشتار پيش‌رو كه با روش توصيفي _ تحليلي به فرجام رسيده است استنادات اين جريان را به نقد كشانده است. استناد به روايات ضعيف، تقطيع برخي روايات، تعارض ادله آنان با اصول پذيرفته شده از جانب اين فرقه از جمله نقدهاي روشي به آنان است. مهم‌تر از آن در تعيين مصداق تنها ادعاي شناسايي آن مصداق و تطبيق بر احمد بصري صورت گرفته است كه از نوع مغالطه دليل نامربوط است.

The word “Qaem”(The Riser) is one of the most frequent words that is reflected in the Mahdavi traditions. In the periods after the eleven Imams, it can only be applied to the Imam of the Time (A.S). Ahmad Basri movement tries to apply this word mentioned in the traditions to him. With reference to some similar and dissimilar traditions and interpretations, they have tried to prepare the ground for the placement of Ahmad Basri instead of Imam Mahdi (A.S) by creating teachings such as “the first Qaem”, and “the Qaem before the Appearance”, in a way that they consider a huge volume of traditions specific to Imam Mahdi (A.S) to be in honor of him. The following paper, written with a descriptive-analytic method, has criticized the documents of this movement. The reference to weak traditions, the cuts in the traditions, the contradiction of their reasons with the accepted principles are some of the methodical criticisms of them. Most importantly, in the determination of the example, they have only claimed the recognition of the example and applied it to Ahmad Basri, which is a kind of fallacy of irrelevant reason.