شماره ركورد :
1276041
عنوان مقاله :
جزئي و كلي در آثار افلاطون
عنوان به زبان ديگر :
Universal and Particular in Plato's Works
پديد آورندگان :
ساكت، اميرحسين دانشگاه شهيد بهشتي - گروه فلسفه، تهران، ايران
تعداد صفحه :
22
از صفحه :
952
از صفحه (ادامه) :
0
تا صفحه :
973
تا صفحه(ادامه) :
0
كليدواژه :
افلاطون , كلي , جزئي , كل , جزء
چكيده فارسي :
از ديرباز مُثُل افلاطوني را ذواتي كلي و در برابر اشياء جزئي شمرده‌اند، اما تحليل اصطلاحات يوناني خلاف اين عقيده را نشان مي‌دهد. افلاطون كلماتي معادل «كلي» و «جزئي» ندارد، بلكه از «كل» و «جزء» استفاده مي‌كند كه اشتباهاً آنها را «كلي» و «جزئي» معنا مي‌كنند. اين اصطلاحات در آثار دورۀ مياني و مشخصاً در محاورات پارمنيدس و تئايتتوس و سوفسطايي طرح شده و با مسألۀ مُثُل ارتباط دارد. به عقيدۀ افلاطون مثال واحد و بسيط است، اما اشكالاتي كه در پارمنيدس به اين فرض وارد مي‌شود، تقرير مجدد آن را لازم مي‌آورد. براي رفع اين اشكال از مفهوم «كل» استفاده مي‌شود كه در مرتبه‌اي ميان واحد و كثير قرار دارد. هيچ‌چيز به غير از «واحد» مطلقاً واحد نيست و هرچيز ديگر لزوماً اجزائي دارد. با اين حال، مثال به يك معنا واحد است، زيرا اگرچه متشكل از اجزاء است، به آنها تقسيم نمي‌پذيرد و مستقل از آنها است. اين قسم وحدت كه در مرتبه‌اي پايين‌تر از واحد مطلق و بالاتر از اشياء كثير قرار دارد، كل ناميده مي‌شود و به مُثُل تعلق دارد. هر مثال يك كل است و پس از «واحد» از بيشترين وحدت ممكن برخوردار است. بنابراين «كليت» تقريباً مترادف با وحدت يا نوعي وحدت ثانوي است. كليت به مُثُل اختصاص ندارد و افراد نيز از آن بهره‌اي مي‌برند. كليت همانند وحدت شرط وجود است و هر موجودي فقط تا آنجا كه كليت دارد، موجود است. اشياء كائن و فاسد نيز با شركت در مُثُل از كليت آنها بهره‌مند مي‌شوند و تا آنجا كه «كل» باشند، موجودند.
چكيده لاتين :
Since early times, Plato’s ideas have been assumed as universal entities as opposed to the particulars. More exact analysis of Plato’s terminology, however, shows the contrary. There is no term for “universal” and “particular” in his terminology at all, and he rather uses the words “whole” [ كل ] and “part” [ جزء ], which, considering their similitude to “universal” [ كلي ] and “particular” [ جزئي ], have been extremely mistaken for the two latter. These terms are developed in the middle Dialogues being closely related with the controversial issue of ideas. Plato regards each idea as one and simple; however, Parmenides’ criticisms urge him to reconstruct his views. To resolve this problem, he makes use of the term “whole” which implicates a middle state between the One and the multitude in the hierarchy of unity. There is nothing absolutely simple and with the exception of the One, all things include parts. In a sense, however, the idea can be considered as one, for although it includes parts, it cannot be reduced to them and so it is somehow independent of them. Such a kind of unity, lying inferior to the absolute One and higher than the multitudes, is called the whole and belongs to the ideas. Every idea is a whole and possesses the highest possible unity after the One. So “wholeness” is almost a synonym for unity or a second unity. It is not the case that the wholeness appertains to ideas, but the particulars also participate in it.
سال انتشار :
1400
عنوان نشريه :
پژوهش هاي فلسفي
فايل PDF :
8609615
لينک به اين مدرک :
بازگشت