كليدواژه :
احمدشاه مسعود , اسطوره سياسي , افغانستان , امر سياسي , برها ن الد ين رباني , جنگ داخلي , زعامت , قوميت , گلبدين حكمتيار
چكيده فارسي :
پس از پيروزي مجاهدين بر رژيم كمونيستي افغانستان در سال ۱۹۹۲، جنگ داخلي ميان گروههاي مسلح مجاهدين بهوقوع پيوست. عمده اين جنگها ميان دو نيروي پشتون (حكمتيار) و تاجيك (مسعود) اتفاق افتاد. فهم و تفسير صحيح از اين منازعه، اهميت اساسي و راهبردي دارد. انگيزهاي كه ميتوان براي آغاز اين درگيري و تنش داخلي تصور كرد را تحت عنوان اسطوره زعامت ميتوان تفسير كرد. سؤال اين است كه جنگ داخلي در افغانستان از طريق اسطوره زعامت چگونه قابل تبيين است؟ براي تحليل اين موضوع، از رويكرد اسطوره سياسي و فهم اشميتي از امر سياسي استفاده شده است. نتيجهاي كه از اين پژوهش حاصل شد اين است كه اسطوره زعامت به تمايز دوست و دشمن و آنتاگونيسم انجاميد. اين آنتاگونيسم و ديگريسازي، گروههاي قومي را به موجوديتهاي سياسي تبديل كرد و باعث جنگ و درگيري نظامي شد. فتح كابل بهمثابه آيكوني بود كه كل اسطوره زعامت را به ياد ميآورد. بهدليل اهميت نمادين فتح كابل، مناقشهها و تنشهاي سياسي مخصوصاً بين دو قوم تاجيك و پشتون بر سر فتح كابل اتفاق افتاده است. در ۱۹۹۲ با فتح كابل توسط نيروهاي مسعود و رباني اين اسطوره شكسته شد. حكمتيار بهعنوان يكي از رهبران و نخبگان پشتون اين مسئوليت تاريخي را بر دوش خود احساس كرد كه اين اسطوره را احيا كند. نتيجه مستقيم اين امر، تنش و درگيري نظامي در كابل بود.