عنوان مقاله :
علوم انساني پزشكي/سلامت: تحليل انتقادي مباني نظري و عملي پزشكي
پديد آورندگان :
منجمي ، عليرضا پژوهشگاه علوم انساني - گروه فلسفه علم و فناوري , نمازي ، حميدرضا گروه اخلاق پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران - گروه اخلاق پزشكي
كليدواژه :
علومانساني پزشكي , مطالعات مناقشهها , فلسفۀ پزشكي , نظريۀ تلفيق رشتگي , ميانرشتگي
چكيده فارسي :
«علومانساني پزشكي» در وهلۀ اول عبارتي نامأنوس به نظر ميرسد. اينكه چگونه دو حوزۀ مجزا و متمايزِ معرفتي، همنشين شدهاند، به وضعيت پروبلماتيك پزشكي اشاره دارد. در بخش ابتدايي مقاله به تحليل علومانساني پزشكي بر اساس روش مطالعات مناقشههاي اين حوزه خواهيم پرداخت و در بخش دوم، حوزۀ انتقادي مطالعات فراپزشكي را به عنوان بديل علوم انساني پزشكي پيشنهاد خواهيم داد. جريان معاصر علوم انساني پزشكي با نقد پزشكي مدرن از اواخر دهۀ شصت و اوايل دهۀ هفتاد ميلادي آغاز شد كه دغدغه اش، گسترش روزافزون علوم زيستپزشكي و انسانزدايي پزشكي بود. پيشگامان اين حوزه ، راهحل را در اين يافتند كه پيوند علوم انساني با حوزۀ پزشكي ميتواند گرهگشا باشد. علومانسـاني پزشكي، با بازنگري در برنامههاي آموزشي بسياري از دانشكدههاي پزشـكي آمريكاي شمالي و اروپا پا گرفت و بهتدريج به پژوهشهاي باليني و طبابت نيز تسري يافت.با مرور و تحليل دقيق پژوهشها و ادبيات علومانساني پزشكي پنج مناقشه اصلي شناسايي شدند: تعابير و تعاريف گسترده و مختلف، رشته – حوزه، چندرشتگي ميانرشتگي، علوم انساني پزشكي علوم انساني سلامت، علوم انساني كلاسيك علوم انساني انتقادي و علوم انساني پزشكي فلسفه پزشكي. در تحليل نهايي در لايه زيربنا دو عنصر را ميتوان از هم بازشناخت: يكي دوگانهها و ديگري رانهها يا فرآيندها. دوگانهها را ميتوان ذيل چند گروه كليتر دستهبندي كرد: روششناختي، علمشناختي، هستيشناختي و پراكسيولوژيك. در مورد رانهها يا فرآيندها ميتوان به طبيسازي، بوروكراتيزاسيون، تكنيكيسازي، اخلاقيسازي، علميسازي تخصصيسازي و نيز فرديسازي اشاره كرد. اما همان طور كه در تحليل نهايي اشاره كردهايم، رويكرد انتقادي توفيق چنداني نيافته است.در بخش دوم مقاله به دو پرسش پرداخته ايم. پرسش نخست آنكه رويكرد انتقادي قابل دفاع در علومانساني پزشكي/سلامت چه مقوماتي دارد و پرسش ديگر اينكه مطالعات فراپزشكي كه به عنوان بديلي براي علومانساني پزشكي/سلامت پيشنهاد شده است، چه معنا و مقوماتي دارد.پزشكي و علوم انساني (علوم اجتماعي مدرن) از يك سنخ هستند و به همين دليل جامعهشناسي، روانشناسي و انسانشناسي نميتوانند هدف علوم انساني پزشكي يعني انساني كردن پزشكي را برآورده كنند. از اين رو نظريۀ انتقادياي بايد مورد توجه قرار بگيرد كه همزمان علوماجتماعي و پزشكي را نقد كند؛ همچون فوكو، گادامر و هابرماس . «مطالعات انتقادي فراپزشكي» همچون چتري فرارشتهاي، بايد متكفل توجه به پرسشهاي بنيادين پزشكي شود ، جرياني انتقادي ميان رشتههاي علوم انساني سلامت برقرار و هم چنين مواجهه انتقادي به غايت و هدف طبابت و پزشكي را تقويت كند