عنوان مقاله :
واكاوي مفهوم زمان (يا صيروت) دلوزي در عكاسي به سبك فوتومنتاژ
پديد آورندگان :
اللهوردي پور ، محمدعلي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي - گروه عكاسي , دادفر ، پدرام دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي - گروه عكاسي
كليدواژه :
دلوز , بيكن , مفهوم , زمان , بدن , فتومونتاژ , عكس
چكيده فارسي :
در اين مقاله سعي داريم مفهوم زمان يا ديرند يا استمرار دلوزي را عكاسي به سبك فتومونتاژ با استناد به نقاشي هاي فرانسيس بيكن تحليل و بررسي نماييم. دلوز بحث زمان را با استفاده از فلسفه برگسون در رابطه با حركت و ديرند يا استمرار مطرح ميسازد. فلسفه يك اثر هنري در ديدگاه پست مدرنيستم ضدساختارگرايانه است و بر طبق همين مسئله نمي توان هنر را روايتگر محسوب كرد چرا كه هنري كه روايتگر بوده و مبتني بر ساختار باشد، هنري مرده است. فلسفه دلوز نه ذهني و نه عيني است؛ او از نفس حضور و زندگي در جهان حكايت و آغاز مي كند. از اين جهت و بر اساس آموزه هاي آغازين و انديشه هاي كل باورانه هگلي خود جهان و انديشه در جهان را به يك كليت يك پارچه به نام طبيعت زندگي فرومي كاست و سعي كرده است اين تفكر كل باورانه خود را با انديشه تجربه طبيعت باورانه تدريجي – تكاملي به هم آميزد. ژيل دلوز با ديدگاهي ضدساختارگراينه به مساله هنر مي پردازد. او رابطه زمان در عكاسي به سبك فتومونتاژ را بررسي مي كند فرض ما بر اين است كه مفاهيم در عكاسي، نقشي حركت محور و خلاق با اصل صيرورت در فتومونتاژ دارند. مدعا و يافتة اصلي اين نوشتار اين است كه مي توان گفت دلوز با نقض روايتگري و بودن در هنر عكاسي، فتومونتاژ را يك حركت خلاق در سياليت مي داند كه زمان و فضا را در اختيار مي گيرد. شاخص ترين نقاش فرماليست انگليسي، فرانسيس بيكن است. بيكن توانسته ادراك و ذهنيت نوگراي اروپايي را با زبان تصويري يا هنر فيگوراتيو در آثارش بيان كنند. روش ما در اين تحقيق توصيفي و تحليلي است. اين پژوهش در پي يافتن پاسخ اين سوال است كه چگونه مي توان صيرورت را در هنر عكاسي وارد كرده و از روايتمندي و ساختارمندي آن جلوگيري كرد.
عنوان نشريه :
پژوهش هاي فلسفي
عنوان نشريه :
پژوهش هاي فلسفي