شناسايي نيازهاي آموزشي پيش از ازدواج مجدد: يك مطالعۀ گراندد تئوري

زمينه: ازدواج مجدد با اينكه فرصت دوباره اي براي تجربه زندگي مشترك است؛ ولي پيشينه هاي نظري و تجربي انجام شده در اين زمينه بيانگر اين واقعيت است كه اين گروه تنش هاي زيادي را تجربه مي كنند و همچنين ميزان طلاق در بين آن ها در سطح بالايي قرار دارد. با اين حال چالش هاي ادراكي و نيازهاي آموزشي اين گروه بطور جامع تاكنون در پژوهش خاصي مورد شناسايي قرار نگرفته است و در اين زمينه خلاء پژوهشي وجود دارد هدف: هدف پژوهش حاضر شناسايي نيازهاي آموزشي پيش از ازدواج مجدد بود روش: روش پژوهش حاضر كيفي و از نوع گراندد تئوري بود. پژوهشگر از ميان زنان و مردان، 16 نفر و از ميان متخصصين، 12 نفر را براي مشاركت در پژوهش با استفاده از روش نمونه گيري هدفمند انتخاب كرد. مصاحبه ها ضبط و با استفاده از روشِ تحليل اشتراوس و كوربن (1998) تحليل شد يافته ها: واكاوي بيانات مصاحبه شوندگان منجر به طراحي مدل آمادگي براي ازدواج مجدد، با يك مقوله هسته اي (انتخابي واقع بينانه و ورودي ايمن به رابطۀ پرچالش)، چهار عامل علي (روشن سازي ملاك هاي ازدواج مجدد، واكاوي آمادگي هاي فرد، شناخت با غايت تناسب سنجي و همچنين وارسي احتمال وجود چرايي هاي ناسالم جهت ازدواج مجدد)، سه عامل زمينه ساز (آگاهي نسبت به نقش مانع زايي خانواده، بينش دهي نسبت به چالش هاي زوجي و چالش هاي والدگري)؛ چهار عامل مداخله اي (تسهيل رهايي فرد از رابطه قبلي، تقويت توانمندي هاي درون فردي، تقويت مهارت هاي زوجي و آموزش ضرورت هاي ارتباطي در تعامل با فرزندان)، چهار كنش (حل مشاركتي چالش هاي مرتبط با فرزندان، پذيرش چالش هاي زوجي و مشاركت در رسيدگي به آن ها، ترسيم روابط والد _ فرزندي مبتني بر مهرورزي و ترسيم رابطه زناشويي مبتني بر عشق) و يك پيامد (زندگي زناشويي مجدد با كيفيت) شد. نتيجه‌گيري: نتايج حاصل از پژوهش، زمينه را براي طراحي برنامه هاي آموزشي پيش از ازدواج مجدد فراهم كرد. برنامه هايي كه اجرايي شدن آن، احتمال داشتن پيوند مجدد توام با كيفيت را افزايش مي دهد.